سوال : خداوند در سوره منافقون می فرماید لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً [1]که یعنی منافقان خداوند را یاد می کنند اما کم در حالی که کسی که منافق است اصلا خداوند را قبول ندارد که او را یاد کند؟
جواب : معصومین ما در روایات به ما گفته اند که حتی منافقان هم به یاد خداوند هستند اما در مجالس[2] اما مسئله اصلی این هست که عبادت این دسته فقط برای دنیا است و دنیا هم متاعش قلیل است لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً لذا کسی که دینش فقط در محدوده دنیای خودش است نه بیشتر دیانتش کم است لذا بر اساس دیانت کم ذکر و یادشان هم کم است
پی نوشت :
1.سوره نساء، آیه145
2.لکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص501.
یک جمله معروفی وجود دارد که می گوید کلام الامام امام الکلام که یعنی سخن یک شخص عظیم عظمت شخنش به اندازه عظمت همان شخص است لذا همانطوری امام و پشوای ما وقتی کلامی را می گوید سخن او هم امام و پشوای سایر کلام است امام نکته اصلی در سخنان اهل بیت تعمق و فهم عمیق و دقیق این بیانان نورانی است که باعث فهم عمیق و دقیق ما از دین میشود چرا که فرمود إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ [1] که این کلام به ما میفهماند اگر میخواهید کلام اهل بیت را خوب بفهمید باید خوب به آن فکر کنید
یک مثال :
در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند[2] :
النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس
یعنی نگاه به نامحرم تیری هست از تیرهای شیطان که به ما میزند برای فهم این روایات ما باید میدان جنگ را تصور که چطور دو گروه در میدان جنگ پیکار میکنند چگونه یک قوم با دشمنش پیکار و قتال میکند چگونه شمشیر می کشد تیر میزند شیطان هم در دنیا با استفاده از نگاه حرام ما به نامحرم قلب ما را هدف قرار می دهد اما نکته اصلی که با تعمق فهمیده میشود این است که درست است که نگاه حرام به نامحرم یک نوع تیر هست که ازچله کمان شیطان به سمت ما شکلیک میشود اما هر گناهی که ما انجام میدهیم خودش به نوعی تیر دیگری است. مثلا «الاختلاس سهم من سهام ابلیس»، «الغیبة سهم من سهام ابلیس» و سایر گناهان. ما باید مراقب تیزهای که خودمان از کمان ابلیس به قلب خودمان شلیک میکنیم باشیم.
پی نوشت :
1. اصول کافی جلد اول کتاب الحجه باب فیما جاء ان حدیثهم صعب مستصعب
2.من لا یحضره الفقیه، ج4، ص18.
حقیقت انفاق در بیان نورانی امام جواد علیه السلام
خداوند متعال در قرآن کریم فرمود آنچه را که شما در راه خدا انفاق میکنید: ﴿فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾ [1]خداوند جایش را پر می کند ،مثل درس و تدریسی که برای رضای خدا انجام میدهید، این زحمت و تلاش و کوششی که میکنید، این مقدار نیرو مصرف میکنید خداوند جایش را پر می کند. خدای متعال جانشین این نیرو را نیروی برتر، جانشین این علم را علم بالاتر عطا میکند. . این مسئله جانشینی یک اصل کلّی است. ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَ ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾
بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) این است که اگر کسی در راه خدا به جامعه اسلامی خدمتی بکند، در اینجا ﴿فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾، معنایش این نیست که بعدا خدا عوضش را میفرستد. مثلاً الآن اگر بارانی بیاید، در یکی از این باغها قلوهسنگی چند سانتی فرو برود روی زمین، اگر کسی این سنگ را از اینجا بردارد این جایش خالی است.باید مدتها باران بیاید تا کمکم این تسطیع بشود و جاش پر بشود؛ اما اگر یک سطل آب از رودخانه بردارد، همان لحظه جایش پر میشود. امام جواد میفرماید کار خدا این گونه است؛ منتها حالا دیر به شما میرسد یا شما دیر پیدا میکنید. «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ»،[2]
پی نوشت :
1.سوره نمل، آیه89؛ سوره قصص، آیه84.
2.الأمالی( للصدوق)، النص، ص447.
گاهی انسان با شمشیر میجنگد و پیروز هم میشود،اما گاهی نه، به امر غیبی پیروز میشود.
در جریان فتح مکه که مجبور شدند اسلحه ها را کنار بگذارند اباسفیان منحوس حرکت میکرد و مدام میگفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی»[1] همین طور راه میرفت و با خودش حرف میزد که چه طور شد که اینها پیروز شدند؟ با خودش می گفت ما با شمشیر میجنگیدیم اینها با چوبدستی! ما سوار داشتیم با شتر بودیم با اسب بودیم، اینها پیاده! ما به لشکریانمان کباب شتر میدادیم، اینها خرما میدادند! ما مسلّح بودیم، اینها اصلا سلاح نداشتند! مخصوصاً در جنگ بدر و امثال آن.
در جریان فتح مکه هم همین طور بود، میگفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی»؛ چگونه شد که اینها پیروز شدند؟ وجود مبارک حضرت از پشت سر رسید دست روی شانه نحس اباسفیان گذاشت فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک»، شما قدرتهای الهی را حساب نکردی. ما که به جهت نظامی پیروز نشدیم. این یعنی ﴿أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ﴾. یک وقت است انسان پیروز میشود میکُشد کشته میشود شهید میشود، عدهای را اسیر میگیرد میکُشد، این به حسب ظاهر با شمشیر است.اما یک وقت است قدرت و پیروزی از سمت خداست.
پی نوشت :
1.السیرة الحلبیة، ج3 ص55؛ الروض الانف الوکیل، ج7، ص135؛ «قَالَ: فَتَابُوا بَعْدُ وَ حَسُنَ إسْلَامُهُمْ وَ رُوِینَا بإسناد متّصل عن عبد الله ابن أَبِی بَکْرٍ قَالَ: خَرَجَ النّبِیّ- صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- عَلَی أَبِی سُفْیَانَ، وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ فَلَمّا نَظَرَ إلَیْهِ أَبُو سُفْیَانَ قَالَ فِی نَفْسِهِ لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی، فَأَقْبَلَ النّبِیّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتّی ضَرَبَ بِیَدِهِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ وَ قَالَ: بِاَللهِ غَلَبْتُک یَا أَبَا سُفْیَانَ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ أَشْهَدُ أَنّک رَسُولُ اللهِ».