گفت و گو امام صادق با یکی از دانشمندان
اهل سنت و روشنگری اشتباهات او روزى ابو حنیفه به همراه عدّه اى از دوستانش به مجلس
امام جعفر صادق علیه السلام وارد شد و اظهار داشت :
یاب
ن رسول اللّه ! فرزندت ، موسى کاظم علیه
السلام را دیدم که مشغول نماز بود و مردم از جلوى او رفت و آمد مى کردند؛ و او آن
ها را نهى نمى کرد، با این که رفت و آمدها مانع معنویّت مى باشد؟!
امام صادق علیه السلام از فرزند خود موسى کاظم علیه السلام پرسیدند : ابو حنیفه چنین
مى گوید که در حال نماز بودى و مردم از جلوى تو رفت و آمد مى کرده اند و مانع آن
ها نمى شدى ؟
پاسخ داد: بلى ، صحیح است ، چون آن کسى که در مقابلش ایستاده بودم و
نماز مى خواندم ، او را از هر کسى نزدیک تر به خود مى دانستم ، بنابر این افراد را
مانع و مزاحم عبادت و ستایش خود در مقابل پروردگار متعال نمى دانستم .
سپس امام جعفر صادق علیه السلام فرزند
خود را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد، که نگه دارنده علوم و اسرار
الهى و امامت هستى .
بعد از آن خطاب به ابو حنیفه کردند و
فرمودند: حکم قتل ، شدیدتر و مهمّتر است ، یا حکم زنا؟
ابو حنیفه گفت : قتل شدیدتر است .
امام علیه السلام فرمود: اگر چنین است ،
پس چرا خداوند شهادت بر اثبات قتل را دو نفر لازم دانسته ؛ ولى شهادت بر اثبات زنا
را چهار نفر قرار داده است ؟!
سپس حضرت به دنباله این پرسش فرمود:
بنابر این باید توجّه داشت که نمى توان احکام دین را با قیاس استنباط کرد.
و سپس افزود: اى ابوحنیفه ! ترک نماز
مهمّتر است ، یا ترک روزه ؟
ابو حنیفه گفت : ترک نماز مهمّتر است .
حضرت فرمود: اگر چنین است ، پس چرا زنان نمازهاى دوران حیض و نفاس را
نباید قضا کنند؛ ولى روزه ها را باید قضا نمایند، پس احکام دین قابل قیاس نیست .
بعد از آن ، فرمود: آیا نسبت به حقوق و
معاملات ، زن ضعیف تر است ، یا مرد؟
ابوحنیفه در پاسخ گفت : زنان ضعیف و
ناتوان هستند.
حضرت فرمود: اگر چنین است ، پس چرا
خداوند متعال سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است ، با این که قیاس
برخلاف آن مى باشد؟!
سپس حضرت افزود: اگر به احکام دین آشنا هستى ، آیا غائط و مدفوع انسان کثیف
تر است ، یا منى ؟
ابو حنیفه گفت : غائط کثیف تر از منى مى
باشد.
حضرت فرمود: اگر چنین است ، پس چرا غائط
با قدرى آب یا سنگ و کلوخ پاک مى گردد؛ ولى منى بدون آب و غسل ، تطهیر نمى شود،
آیا این حکم با قیاس سازش دارد؟!
پس از آن ابوحنیفه تقاضا کرد: یاابن رسول
اللّه ! فدایت گردم ، حدیثى براى ما بیان فرما، که مورد استفاده قرار دهیم ؟
امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم از
پدرانش ، و ایشان از حضرت امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام روایت کرده اند، که رسول
خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال میثاق و طینت اهل بیت رسول اللّه
صلوات اللّه علیهم را از اعلى علّیین آفریده است .
و طینت و سرشت شیعیان و دوستان ما را از
خمیر مایه و طینت ما خلق نمود و چنانچه تمام خلایق جمع شوند، که تغییرى در آن به
وجود آورند هرگز نخواهند توانست .
بعد از آن که امام صادق علیه السلام چنین
سخنى را بیان فرمود ابو حنیفه گریان شد؛ و با دوستانش که همراه وى بودند برخاستند
و از مجلس خارج گشتند.
منبع : الاختصاص شیخ مفید: ص 189
سوال و جواب : تفاوت بین کثیف بودن و نجس بودن در اسلام چیست؟
از نگاه عرف بعضی چیز ها آلوده و چرک هست مثل خیلی از کثیفی های پیرامون ما مثل آب چوب یا لجن و یا هزاران چیز آلوده اما نجاست در اسلام تعریف و مصادیق خاص دارد مثل خون ادرار مدفوع منی کافر شراب و ..... لذا می شود یک چیز نجس باشد اما کثیف نباشد مثل سگ و خوک یا کافر بسیار تمیز و نظیف از آن طرف میشود یک چیزی کثیف باشد اما نجس نباشد مثل همان آب چوب وقتی که ما یقین به وجود نجاست در آن داریم لذا این دو مفهوم میتوانند مصداق واحد داشته باشند یعنی یک چیز هم کثیف باشد هم نجس اما الزاما هر نجسی کثیف نیست و هر کثیفی الزاما نجس نیست.
فاصله طبقاتی و پیامد های آن برای
جامعه:
انسانها در آفرینش همگی برابر آفریده شدهاند. اما مسائلی در زندگی وجود دارد که باعث به هم ریختن این تعادل میشود. سطح تحصیلات، درآمد افراد و هزاران مسئلهی دیگر باعث به وجود آمدن طبقات اجتماعی مختلف میشود. اما عامل اصلی به وجود آمدن این طبقات چیست؟
یکی از مباحث مهم در جامعهشناسی تفاوتهای موجود میان افراد، گروهها، قشرها، و جامعههای انسانی و تأثیری است که این تفاوتها در زندگی اجتماعی و چندوچون آن دارند. شک نیست که هر فرد، گروه، قشر، و جامعهای تفاوتهایی کمیابیش با سایر افراد، گروهها، قشرها و جوامع دارد. در زمینهی این تفاوتها حداقل دو مسئلهی مهم قابل طرح، بررسی، و جوابگویی است: یکی اینکه علت و منش این تفاوتها چیست و دیگر اینکه این تفاوتها خود، علت و منشا چه آثار و نتایج مثبت و منفی، در استکمال و پیشرفت معنوی و مادی جامعهها میتوانند باشند.
اماناله قراییمقدم، جامعه شناس، دربارهی تاثیر اختلاف طبقاتی بر جامعه معتقد است: «فاصلهی طبقاتی اثرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد.» وی با بیان اینکه اختلاف طبقاتی آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد، افزود: «بدبینی فرهنگی، اعتیاد، بیبند و باری، طلاق و انقلابهای سیاسی و اجتماعی از اثرات فاصله طبقاتی در یک جامعه است.» وی افزود: «در تاریخ همواره شاهدیم که بیشتر نبردها، نبرد طبقاتی بوده است و کارگران در طول تاریخ به نبرد طبقات رفتهاند و در مقابل کارفرما ایستادهاند.» این جامعهشناس با بیان اینکه اختلاف طبقاتی موجب تضاد درونی میشود، گفت: «انقلابها به دلیل اختلافات طبقاتی به وجود میآید و حکومتها را دگرگون میکند.» قراییمقدم با بیان اینکه فاصله طبقاتی منجر به فروریختگی جامعه میشود، گفت: «اختلاف طبقاتی منجر به بیزاری از کار، دزدی، خودفروشی و اعتیاد میشود و آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد و در این جامعه میتوان بیبند و باری جنسی را دید.» این استاد دانشگاه افزود: «تکدیگری، بدبینی فرهنگی نیز از اثرات اختلافات طبقاتی است که جوانان را برآشفته میکند، چراکه باید برای اینکه بتوانند ازدواج کنند صبح تا شب دوندگی داشته باشند. در نهایت آنچه که به دست میآورند راضی کننده نیست و این موضوع موجب ناراحتی روحی و روانی میشود.» وی افزود: «فاصلهی طبقاتی در جامعه موجب کم شدن کارایی میشود و انواع آسیبها را به وجود میآورد و اثرات اقتصادی، روحی، روانی و عملکرد نادرست دارد.» وی خاطرنشان کرد: «اختلاف طبقاتی در ازدواج، طلاق و شیوه زندگی مردم تاثیر میگذارد اما مهمترین اثر آن سیاسی است.» وی ادامه داد: «در طول تاریخ اربابان در مقابل زحمتکشان بودهاند و در دنیا بیشتر انقلابها از چین تا فرانسه به دلیل اختلافات طبقاتی رخ داده است.» قراییمقدم بیان کرد: «کشورهای غربی تلاش میکنند تا رفاه و تامین اجتماعی مردم را در حد معقول نگه دارند تا اختلاف طبقاتی موجب انقلاب نشود.» وی تاکید کرد: «مسئولان باید به فکر مردم باشند و بزرگمردی داشته باشند نه اینگونه شود که میوه هم در کشور قاچاق شود. باید هنگامی که روی کار هستند مردم را درک کنند در غیر اینصورت تمام بنیان جامعه به هم میریزد.»
نقش اسلام برای نابودی فاصله طبقاتی
چیست؟
دین اسلام، با واقعبینی، این اختلاف طبقاتی را دیده و برای آنچه از این اختلاف خطرناک تشخیص داده، یعنی اختلاف در سطح زندگی مادی و نتایج و آثار آن، علاج اندیشیده و در سایر قسمتها با دستورات اخلاقی و تربیتی نتایج صحیحی از این اختلاف گرفته است. تشریع خمس و زکات قانون مقدّسی است که برای تعدیل زندگی طبقات مختلف وضع شده است. شاید در نخستین برخورد چنین تصور شود که خمس و زکات در شمار مالیاتهای اسلامی محسوب است و عدهای از نویسندگان هم به طور مسلم به این رأی معتقد شده اند. باید دانست که مالیات برحسب تاریخ معانی متفاوتی داشته است: اگر مالیات را برحسب معنیِ معروف و تاریخی آن به وجوهی که «دولت برای اداره سازمانهای خود و حفظ مملکت از تجاوز و تأمین امنیّت داخلی و نظایر آن می گیرد» تعریف کنیم، به هیچ وجه خمس و زکات را نمی توان مالیات دانست. مطالعه و دقّت در آیات خمس و زکات و ادله تشریع این احکام الهی به خوبی مدعای ما را روشن می سازد:
۱) وَ اعلَمُوا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکینِ وَ اَبنِ السَّبیلِ اِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّهِ.(۴۱:۸) و اگر به خدا ایمان آوردهاید، بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید خمس آن از آنِ خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.
۲) اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلفُقَراء وَ المَساکینِ وَ العامِلینَ عَلَیها وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرّقِابِ وَ الغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ. (۶۰:۹) صدقات برای فقیران است و مسکینان و کارگزارانِ جمع آوری آن. و نیز برای به دست آوردن دل مخالفان و آزاد کردن بندگان و قرض داران و انفاق در راه خدا و مسافران نیازمند و آن فریضه ای است از جانب خدا. و خدا دانا و حکیم است.( صدقات به معنی زکات است)
از طرفی روایات متعدّدی به مضمون حدیث شریف زیر وارد شده است. زراره و محمد بن مسلم، به سند صحیح از حضرت صادق، روایت می کنند که فرمود:
خداوند متعال در اموال اغنیا و ثروتمندان حقی برای فقرا به مقدار کفاف آنها قرار داد و اگر می دانست این مقدار کفاف فقرا را نمی دهد زیادتر قرار می داد.
با مطالعه و دقت در این سه دلیل و سایر ادله
خمس و زکات روشن میشود که برای خمس شش مصرف و برای زکات هشت مصرف معین شده است.
سه ششم از خمس که به نام سهم سادات معروف است و عشر منافع می شود، برای یتیم،
فقیر و ابنالسبیل اختصاص داده شده است و در زکات پنج محل و مورد مصرف را فقیر،
مسکین، بدهکار، برده، و ابنالسبیل تشکیل می دهد. سهم عاملین هم، در حقیقت، برای
مخارج سازمان زکات است. سهم «مولفة قلوبهم» یک مصرف سیاسی است و سهم «سبیلاللّه»
نیز بنا بر تعریف جمعی از فقهای بزرگ می تواند هر نوع کار خیر باشد و شامل مصارف
سیاسی و دینی می شود و در هر حال مسلّم می شود که سهم سادات به طور کامل و زکات
به طور غالب یعنی شش مصرف از هشت مصرف آن اختصاص به طبقات محروم اجتماع دارد و
بنابراین از وجوهی که به مصارف سازمانهای دولتی و امور عامه مسلمین برسد نیست و به
همین دلیل اطلاق مالیات اسلامی بر آنها صحیح نیست. لازم است متذکر شویم که در نیم
قرن اخیر دولتها در پارهای از شئون مربوط به طبقات محروم به شکل بیمه های
اجتماعی کارگران، بهداشت مجانی، نوانخانه ها و امثال آن مداخله و برای این منظور
مالیات مطالبه می کنند و در این صورت می توان اسم چنین مالیاتی را بر خمس و زکات
اطلاق کرد.
در هر صورت، منظور ما از این بحث یک مناقشه اصطلاحی نیست بلکه مطلوب ما اثبات این حقیقت است که زکات و خمس برای رعایت و حمایت طبقات محروم وضع شده است. روایت گذشته با صراحت به این حقیقت گواه است.
برای تأکید و تأیید این استنباط اضافه می کنیم که در پارهای از روایات دیده می شود که مولی امیرالمؤمنینع بر قسمتی از اموال مسلمانان در ایّام خلافت مالیات قرار دادند، چنانکه از حدیث معتبر و صحیحی که زراره و محمد بن مسلم از حضرت باقر و صادقع نقل کرده اند استفاده می شود:
وضع امیرالمؤمنینع علی الخیل العتاق الراعیة فی کل عام دینارین و جعل علی البراذین دیناراً. (حضرت علیع در هر سال بر هر اسبی دو دینار و بر هر الاغی یک دینار قرار داد.)
از مشاهده تعبیر «وَضَعَ» روشن می شود که مالیات خاصی در صورت لزوم مقرر می شده و برای تأمین هزینه سازمان حکومتی از اموال مخصوصی مطالبه می شده است. این مالیاتها در هنگام تعبیر و نقل به لفظ (وضع امیرالمؤمنین علی...) نقل می شده نه مثل روایات و آیاتی که برای وضع و تشریع زکات و خمس وارد شده است. هر چند جماعتی از فقهای بزرگ روایت یاد شده را دلیل بر استحباب زکات گرفته اند ولی از ظاهر عبارتْ آنچه گفته شد به دست می آید و در هر صورت در عبارات زکات و خمس کمتر چنین تعبیری یافت می شود.
حال ببینیم قانون خمس و زکات برای حل مشکل ما یعنی اختلاف طبقاتی چه تأثیری خواهد داشت.
در دو آیه شریفه و روایتی که گذشت روشن شد که مورد مصرف خمس و زکات طبقات مستمند هستند همانطور که مفهوم روایت گذشته این بود که مقداری که اغنیا باید بپردازند به طور حتم کفاف معیشت فقرا را میدهد. و اینک به چند روایت زیر توجه کنید:
۱) عَن اَبی بَصیر قَالَ سَالتُ اَبا عَبدِاللّهع، عَن رَجُلٍ لَهُ ثَمانَمأة دَراهِمَ وَ هُوَ رَجُلٌ خَفَافٌ و لَهُ عِیالٌ کَثیراً لَهُ اَن یَأخُذَ مِنَ الزَّکَوة؟ فَقَال یا اَبا مُحَمَّدٍ أیربحُ فی دراهمِهِ مایَقوتُ بِهِ عِیالَهُ یَفضَلُ؟ قال نَعَم. قالَ کَم یَفضَلُ؟ قالَ لا اَدری. قال اِن کانَ یَفضَلُ عَنِ القُوتِ مِقدارُ نِصف القُوتِ فَلا یَأخُذُ الزَّکَوةَ وَ اِن کانَ اَقَلَّ مِن نِصفِ القُوتِ اَخَذَ الزَّکَوةَ، قال قُلتُ فَعَلَیهِ فی مالِهِ زَکَوة تَلزِمُهُ؟ قال بَلی. قالَ قُلتُ کَیفَ یَصنَعُ؟ قالَ یُوسَعَ بِها عَلَی عِیالِهِ فی طَعامِهِم وَ کَسوَتِهِم وَ یَبقی مِنها شَیئاً یَناوُلُهُ غَیرُهُم وَ ما اَخَذَ مِنَ الزَّکَوةِ فِضَّه عَلی عِیالِهِ حَتّی یَلحَقَهُم بِالنّاسِ.
در این حدیث شریف مرد کفش دوزی که فقط هشتصد درهم سرمایه دارد فرض شده و در صورتی که از این سرمایه ناچیز اندکی بیش از قوت خانوادهاش درآمد داشته باشد اجازه گرفتن زکات به او داده شده است و در آخر روایت با کمال صراحت فرموده اند: آنچه از زکات دریافت کرد، برای توسعه و بالا بردن سطح زندگی خانوادگی خود مصرف کند تا با سایر مردم همسطح شود.
مشاهده می شود که پرداخت زکات به یک خانواده فقیر، هر چند کاسب باشد و قوت لایموت بلکه اندکی بیشتر داشته باشد، آنقدر ادامه دارد تا سطح زندگی آنها با سطح عادی زندگی مردم دیگر یکسان شود و اختلاف طبقه ای رفع شود.
۲) موثّقه سَماعَة: قال سَألتُ اَبا عَبدِاللّهع عَن الزَّکَوةِ هَل تَصلَحُ لِصاحِبِ الدّارِ وَ الخادِمِ؟ قال نَعَم...
حضرت صادقع پرداخت زکات را به مردی که آبرومند است و خانه و خادم دارد تجویز می فرمایند و روایات بسیار به این مضمون وارد شده یعنی داشتن خدم و حشم و خانه و حتی شتر، چنان که در روایات اسماعیل بن عبدالعزیز آمده است، مانع از زکات نیست، در صورتی که درآمدش کفاف شأن او را نکند.
۳) رِوایَةُ عَبدالرَّحمنِ بنِ حجاج عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ اَبُوه اَو عَمِه اَو اَخُوهُ یَکفیهِ مَؤنَتَهُ اَیَأخُذُ مِنَ الزَّکوةِ فَیُوسِعُ بِهِ اِن کانُوا لا یوسَعونَ عَلَیهِ فی کُلِّ مایَحتاجُ اِلَیهِ؟ فَقالَ لابَأسَ.
در این حدیث برای کسی که درآمد ثابتی از اقوام خود دارد ولی در تنگناست زکات گرفتن به منظور توسعه زندگی تجویز شده است.
۴) روایات بی شماری آمده است که با زکات می توان حج به جا آورد و می توان به فقیری آنقدر زکات داد تا غنی شود تا آنجا که در یکی از این احادیث (کافی-عاصم بن حمید از ابی بصیر) آمده است که شخصی به علت آنکه پیرمرد مستحقی گوشت و خرما می خرد و کمی با توسعه زندگی می کند از دادن زکات به او خودداری کرده است، در مقابل، حضرت صادقع با تأثر و تعجب به او متذکر می شوند که خداوند متعال حساب مخارج فقرا را از خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن و ازدواج و حتی صدقه دادن و حج کردن مقرر فرمود و آنگاه به مقدار کفایت این مخارج (و نه کمتر از این مقدار) بر اغنیا واجب کرد و در اموالشان حق فقرا را معین کرد.
اکنون که خواننده عزیز این روایات را با دقت مطالعه کرد، برای آنکه بهتر به مقصود اصلی از این بحث پی برَد، به نکته ذیل توجه فرماید:
در همه آیات و روایاتِ زکات و خمس، نام از فقیر و مسکین برده می شود و فقیر را چنین تعریف کرده اند: «کسی که وسیله امرار معاش و تأمین زندگی سالانه خود را نداشته باشد.»
ما می توانیم ادعا کنیم که مفهوم و معنی فقیر هم، مثل اغلب مفاهیم عرفی، برحسب زمان و تغییرات زندگی بشر و تفاوت وضع معیشت عمومی و بلکه برحسب تفاوت مناطق و شهرها در یک زمان، متفاوت و متغیر است.
در روزگار یا شهری که قوت غالب مردم نان جو باشد فقیر کسی است که برای نان جو سالانه خود معطّل باشد، ولی اگر قوت غالب یک شهر برنج باشد و کسی دسترسی به برنج نداشته باشد فقیر محسوب می شود هر چند بتواند نان گندم و یا جو هم تهیه کند.
فقیری را در رشت دیدم که استرحام می کرد و می گفت سه شب است نان گندم می خورم و به برنج دست نمی یابم. همین نسبت در تمام شئون زندگی از لباس، مسکن، خوراک و حتی وسایل تفریح و تجمّل ثابت است و کسی که درآمد او کفاف زندگی عادی زمان را ندهد جزو فقرا به شمار می آید و در نتیجه هرچه سطح زندگی مردمی بالا رود معنی فقر در آن جامعه تغییر می کند و توسعه می یابد.
امروز اگر کسی پیاده مسافرت کند یا کفش نداشته باشد یا در یک زاغه یا چادر زندگی کند یا نان جوین بخورد و بالاخره لباس کرباس بپوشد از فقرا خواهد بود، در حالی که روزگاری پیاده سفر کردن معمول همه طبقات بوده است، کفش را فقط متجمّلین می پوشیدند، همینطور...
اکنون نتیجه عملی زکات و خمس و تعدیل طبقاتی را که اسلام طرحریزی کرده مشاهده می کنید. از درآمد اغنیا و طبقه ثروتمند یک دهم خمس به طبقات خاصی از محرومین اجتماع و یک دهم و گاهی یک بیستم به عنوان زکات به طبقات دیگری از این مستمندان داده می شود. این ریزش و انتقال ثروت از طبقات بالاتر به طرف طبقات محروم آنقدر ادامه خواهد یافت تا این سرازیری پر گردد و شکاف مسدود شود و تعادل در سطح زندگی این طبقات ضعیف با سطح عادی مردم حاصل شود و به اصطلاحِ روایتِ ابی بصیر «حتّی یلحقهم بالنّاس» (تا با سطح زندگی مردم مساوی شوند) و به اصطلاح روایات دیگری، آنقدر این کمک مخارج ادامه مییابد که فقیرْ غنی شود.
بحث گذشته درباره معنی فقر به خوبی تعادلی را که در اثر این کمک مداوم و مستمر به طبقات ضعیف به وجود می آید، نشان می دهد، به خصوص که در روایات سماعه، و تعدادی دیگر از روایات، مستحق زکات فقط کسی نیست که قوت لایموت نداشته باشد بلکه حتی می تواند کسانی را هم که خانه و نوکر دارند شامل شود و این خود بهترین تأیید مدعای ماست.
در روایت عبدالرحمان بن حجاج و روایاتی دیگر، گرفتن زکات برای توسعه زندگی و بالا بردن سطح معاش مجاز دانسته شده است.
در روایت عاصم بن حمید، برای بهبود معیشت و بهتر زندگی کردن دستور پرداخت زکات داده شده و داشتن گوشت و خرما که زندگی خوب آن زمان بوده مانع استحقاق زکات نبوده است تا آنجا که در ذیل همین روایت و روایات دیگر با کمال صراحت لفظ «سعهم» به کار رفته است که نشان می دهد حقوقی که بر اغنیا واجب است موجب توسعه معاش فقرا است و اگر کافی نبود بیشتر واجب میشد، و بالاخره هرچه سطح زندگی طبقات مرفه بالا برود با پرداخت این حقوق سطح زندگی طبقات ضعیف را هم بالا خواهند برد و تعادل منطقی و صحیح، که زاییده فکر نگارنده نیست بلکه روایات گذشته با صراحت بر آن گواه است، به وجود می آید.
ـ در اینجا باید توجه خوانندگان را به حقیقتی جلب کنم:
در دین اسلام دستور پرداخت زکات و یا خمس به طور کلی صادر شده است و نتایج آن هم به عرض رسید. اجرای این حکم الهی و طریق عملی کردن این قانون مقدّس بر عهده زمان واگذار شده است تا به هر طریق که حاکم مسلمین مصلحت دید آن را اجرا کند.
تصور می شود برای آنکه پرداخت زکات شکل زنندهای پیدا نکند و آبروی کسانی را نریزد و فقرا را از کار باز ندارد، می توان زکات و خمس را به شکل بیمه های اجتماعی کارگران درآورد. به این ترتیب، پرداختْ آبرومندانه می شود و ضررهای بخشش رایگان به بار نخواهد آمد.
تأسیس کانونهایی برای تأمین معاش فقرای دارای نقص عضو و فراهم آوردن وسایل کار به فراخور امکان آنها از بهترین شکلهای پرداخت زکات است و بالاخره بهداشت رایگان و وسایل ارتقاء فرهنگ عمومی، از عملی ترین راههای مؤثر کمک به طبقات مستحق زکات شمرده می شود.
راهحلی که به وسیله خمس و زکات برای تعدیل اختلاف طبقاتی درنظر گرفته شده، در حقیقت، بالا بردن سطح زندگی طبقات محروم است.
باید افزود که در دین اسلام راهحل دیگری نیز وضع و تدوین شده است که در واقع برای جلوگیری از ایجاد شکافهای عظیم اختلاف طبقاتی است.
قیود و محدودیتهایی که در این دین، برای تحصیل ثروت، تشریع شده از حرمت ربا (جلوگیری از بانکداری ربوی)، که اساس سرمایهداری امروز دنیا را به وجود آورده است، تحریم احتکار، جلوگیری از معاملاتِ «جزاف» و «غرر»، که احیاناً موجب ثروتهای بی کران است و گاه سبب ضرر می شود و از این جهت به قمار شبیه است، و بعد از اینها قوانین ارث یکباره سرمایه عظیمی را به چند سرمایه کوچک مبدّل می کند و بنابراین می توان گفت غالباً ثروتهای افسانهای به وجود نمی آید.
این مطلبْ خود درخور یک مقاله فنّی مفصّل و دامنه دار است، که در دین اسلام سعی شده است از تظاهر به ثروتمندی جلوگیری شود تا حتی المقدور از ایجاد شکافهای عظیم و تجلّی آنها در روحیه افراد پیشگیری شود.
ریخت و پاش (تبذیر و اسراف) حرام گردیده و مُترَفینْ همه جا ملامت شدهاند. یکی از اساتید بزرگ معتقد بود لباسِ شهرت یعنی لباسی که سببمشهور شدن شخص شود به همین دلیل حرام شده است. چه تظاهر به تجمّل خود سبب شهرت است.
تا اینجا اختلاف طبقاتی از نظر سطح زندگی و کیفیت امرار معاش مطرح بود و راهحل پیشنهادیِ دین مقدّس اسلام را مطالعه می کردیم. اکنون اختلافات دیگر مردم را، از قبیل اختلاف در قوای بدنی، فکری، تفاوت در عواطف و اخلاق و استعداد فنی و هنری مطالعه می کنیم:
در این مورد، نه تنها در دین اسلام سعی بر رفع این اختلافات دیده نمی شود (برخلاف روش مارکسیسم)، بلکه از پارهای کلمات بزرگان اسلام استفاده می شود که وجود این تفاوتها لازم و رحمت است. این تفاوتها سبب می شود که وظایف گوناگون اجتماع را هر کس برحسب استعداد خود بر عهده بگیرد و هیچ وظیفهای زمین نماند. هر کس برحسب ذوق و تخصّص فکری و علمی خود متعهد کاری می شود و جامعه از تخصص و تفاوت نیروی فکری و هنری و صنعتی او با دیگران بهره مند می گردد.
برای اینکه این تفاوتها کدورتی ایجاد نکند و سبب تفاخری نشود و صمیمیّت یک جامعه که به اعضای گوناگون نیازمند است به هم نخورد، دستورات اخلاقی بسیار وسیعی برای وظایف افراد خانواده نسبت به یکدیگر و نسبت به همسایه و دوستان و غیره داده شده است و برای تعاون و همکاری و جلوگیری از هر نوع سوءتفاهم تأکیدات بلیغی به عمل آمده که خود درخور یک بحث مشروح و دامنه دار است.
اصولا از هر کلمه ای برداشت های متفاوتی میتوان کرد مثلا محبت که در ابتدا ذاتا چیز خوبی است مثل محبت مادر به فرزندو محبت خالق به مخلوق و هزاران مصادیق دیگر اما اگر این محبت به افراط بگراید دیگر چیز خوبی نیست بلکه باعث ضررو زیان های مختلفی در زندگی افراد و جامعه می شود لذا کلمات به طور کلی از بار خوب بودن یا بد بودن خنثی هستند بلکه باید دید در کجا و در چه زمانی استفاده میشوند تا بار خوبی یا بدی بگیرند . یکی از این مفاهیم کلمه فاصله است که با توجه به جایگاه و زمانش باید مورد بررسی قرار گیرد نگارنده مفهوم فاصله را از دو زمان و دو جایگاه بررسی میکند:
1- فاصله به معنایی جدای خانواده ها از هم در مقابل مفهوم صله رحم
مسله خانواده نه تنها در اسلام بلکه در تمامی ادیان ابراهیمی مورد توجه قرار گرفته و تمامی دستورات بر قوت و ارتقا آن تاکید داند و اساسا نابودیی آن یکی از اهداف استعمار برای ویرانی جوامع اسلام قرار گرفته است لذا فاصله بین اعضای خانواده مسله ای نادرست و تبعات منفی برای افراد جامعه و تمدن اسلامی در پی دارد
2- فاصله بین متدینین با غیر متدینین در موردی که احتمال تاثیر منفی بر دین داران هست
این هم یک نوع از فاصله است اما فاصله ای که مورد تایید است با این بیان که در مواردی که مسلمانان خصوصا جوانان هنوز به طور صحیح و عقلانی مفاهیم اسلامی را خوب تعقل نکرده اند و همانند میخی پولادین اسلام بر قلب آنان نفوذ نکرده سعی در مناظره و مقابله با جریانات مخلالف اسلام و انقلاب اسلامی کنند که به دلیل عدم آشنایی با مفاهیم اسلامی دست به افراط و تفریط میزندد که نمونه این چنین افراد بسیار مشاهده شد. لذا به طور کلی به فرموده شهید مطهری میتوان گفت اسلام به عنوان جامع ترین دین آسمانی با مقتضیات زمان پیش میرود و اسلام شناس واقعی کسی است که ابتدا اسلام را خوب بشناسد و بعد عارف به زمان خودش باشد در آخر این نکته قابل توجه هست که فاصله در اسلام معانی مختلفی دارد مثل فاصله طبقاتی که در مقاله بعد به بررسی آن خواهیم پرداخت