اینجا سبقت مجاز است!

اینجا سبقت مجاز است!

نوشته جات یک دانشجوی حقوق
اینجا سبقت مجاز است!

اینجا سبقت مجاز است!

نوشته جات یک دانشجوی حقوق

شنیدی می گن هر بچه ای که به دنیا می آید فطرتا مسلمان هست؟

بحث در استدلال به حدیث شریف «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ إِنَّمَا أَبَوَاه‏ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه‏» طبق یک نقل یا «حتی ابواه» طبق نقل دیگر یا «فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» طبق نقل دیگر، بود.

تقریب استدلال بیان شد و گفتیم سه نحو مناقشه در این استدلال وجود دارد.

مناقشه اول، ضعف سند بود که تقریب اول این بود که این روایت مرسل است و سند ندارد و بنابراین حجت نیست.

تقریب دوم از نظر ضعف سند این بود که معرَضٌ‌عنه مشهور است و مشهور علما به این روایت عمل ننموده‌اند. بنابراین اگر سندهای ظاهریش هم درست باشد و مسند باشد و رجال واقع در سند هم ثقات باشند، اما در اثر اعراضِ مشهور حجت نیست.

از این تقریب اولِ اشکالِ سندی تخلص جستیم به این که ولو فرمودند سند ندارد و مسند نیست اما این روایت در من لایحضره الفقیه مسنداً آن هم به سند تام و تمام روایت شده و هم چنین در علل مسنداً روایت شده.

علاوه بر این به طور جزم بزرگانی از علماء سلف این روایت را نسبت دادند به پیامبر صلی الله علیه و آله.

و امر سوم این است که نقل این روایت در عامه و خاصه متراکم است و از تراکم این نقل‌ها ادعای حصول اطمینان به صدور یک ادعای قریبی است و علاوه بر همه این‌ها، بعضی از بزرگان فقه ادعای تواتر کردند و ببینید چقدر فاصله بین کلمات بزرگان. او می‌گوید اصلاً مسند نیست و معلوم نیست و بزرگی از فقه هم می‌فرماید این خبر متواتر است. در شرح فروع کافی برای مولا محمد هادی بن محمد صالح مازندرانی، این ادعای تواتر آمده است. محمد صالح مازندرانی که شرح اصول کافی را دارد، فرزند ایشان تمیم کرده این شرح را به شرح بخشی از فروع دیگر، البته باز به پایان نرسیده اما چهار یا پنج جلد آن را اخیراً دارالحدیث چاپ کرده. ایشان فرموده:

«و للأخبار المتواترة معنى فی أنّ الناس‏ مولود على فطرة الإسلام‏، فأبواه‏ یهوّدانه‏ و ینصّرانه‏ و یمجّسانه‏.»[1]

 

بنابراین، این حدیث مورد دعوای تواتر منقول هم هست. منتها خب تواتر منقول مثل اجماع منقول، قهراً حجیتش محل کلام است و کلٌ علی مبنا. به خصوص که مدعی این تواتر از متأخر المتأخر المتأخرین است، نه از قدمای اصحاب ولکن برای تأیید مطلب و این که انسان استیثاق بیشتری به صدور این حدیث شریف پیدا کند خوبه.

بنابراین ما دغدغه خاطر از نظر صدور این روایت نداریم.

تقریب دوم از اشکال سندی: (6:13)

و اما آن مطلب دوم که روایت، مورد اعراض اصحاب است. اصحاب به این روایت عمل ننموده‌اند. مرحوم حاج آقا رضای همدانی رضوان الله علیه که از فقهای متبحر متأخر هست، عبارت ایشان را خواندیم که در مصباح الفقیه ایشان فرموده است که اصحاب:

« لکنّهم لم یستندوا إلیه، بل لم یعتمدوا علیه، فکأنّهم أعرضوا عنه.»[2]

قبل از این بزرگوار هم مرحوم شهید ثانی قدس سره در فوائد القواعد. ایشان بر قواعد مرحوم علامه تعالیقی دارد به نام فوائد القواعد. ایشان در صفحه 466 فرموده:

«مع أنّ الخبر متروک الظاهر

این خبر ظاهرش عند الاصحاب متروک است. یعنی اعراض از آن دارند، عمل نمی‌شود و محجور است. چرا؟

لاستلزامه أن لا یکون أحد مرتدّا عن ملّة.»[3]

فرموده به خاطر این که اگر این حدیث تمام باشد، نتیجه‌اش این است که ما مرتد ملی نداشته باشیم و همه مرتدها، مرتد فطری باشند. توضیح مطلب این هست که، مرتد ملی آن است که قبل از اسلام کافر بوده و بعد آمده مسلمان شده و از ملت کفر به ملت اسلام منتقل شده ثم رَجَعَ الی ملة الکفر. این، مرتد ملی می‌شود. اما کسی که از اول مسلمان قلمداد می‌شده، اگر مرتد شد، ارتدادش ارتداد فطری است.

خب اگر این حدیث تمام باشد، می‌فرماید هر مولودی، چه پدر و مادرش مسلم باشند چه کافر باشند، علی فطرة الاسلام است. پس ناچار تمام مرتدها قبلاً مسلم بودند و الان ارتداد برایشان پیدا شده، پس بنابراین مرتد فطری می‌شوند و این خلاف ضرورت فقه است که در فقه و روایات اهل بیت علیهم السلام فرق گذاشته شده بین مرتد فطری و ملی.

بنابراین باید گفت همگان اعراض از این دارند. این روایت را اگر بپذیریم، باید این تقسیم و اختراق احکام این‌ها را در فقه نپذیریم. مثلا مرتد ملی یجب قتله بلا استتابةٍ ولی در مرتد ملی استتابه هست. احکام دیگرشان با هم فرق می‌کند. فلذا مرحوم شهید ثانی هم رضوان الله علیه فرموده که این حدیث به خاطر این جهت متروک عند الاصحاب است. کسی طبق آن فتوا نداده.

باز بعضی بزرگان دیگر مثل مرحوم صاحب انوار الفقاهه که مولفِ انوار الفقاهه مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء است و ایشان پسر شیخ جعفر کاشف الغطاء است که این‌ها از اعاظم فقهای اسلام هستند و می‌گویند مرحوم صاحب جواهر نمی‌نوشت از جواهر شیئی را مگر این که این کتابِ ایشان پهلویش باشد و متأسفانه هنوز این کتاب چاپ نشده. ایشان فرموده است که اگر این روایت مقبول باشد و مورد عمل باشد، یک لازمه‌ای دارد که فقها به آن ملتزم نیستند و آن این است که هیچ بچه‌ کافری را نباید بگذاریم پهلوی پدر و مادر کافرش باشد. و باید استنقاذ کنیم و او را جدا کنیم. چرا؟ برای خاطر این که اگر ما ببینیم مسلمی در معرض ضلالت است، اگر جایی باشد کافر خواهد شد، بر ما واجب است که او را از آن جا جدا کنیم. خب هر بچه کافری که به دنیا می‌آید، این روایت می‌گوید مسلم است و ما می‌دانیم که اگر این پهلوی آن‌ها بماند، حتماً کافر خواهد شد یا در معرض نود درصدی کافر شدن است و بر ما لازم است که او را استنقاذ کنیم. فرموده:

«و لو عملنا بروایة کل مولود یولد على الفطرة لأخذنا أولاد الکفار من أیدیهم للحکم بأنهم مسلمون فلا یجوز إبقاءهم بأیدی آبائهم.»[4]

و الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. حق نداریم که او را تحت سلطه آن‌ها قرار بدهیم و حال این که باز این خلاف ضرورت فقه است و ضرورت اسلام باید گفت. شیعه و سنی هر دو این طور نیست که بگویند اولاد آن‌ها را باید جدا کنیم. این هم نشان می‌دهد که باز اصحاب کلاً و تراً چه عامه، چه خاصه به مفاد این حدیث اعتنا نکردند. کأنهم لم یعتمدوا علیها و لم یستندوا الیها و الا باید چنین فتواهایی می‌دادند و حال این که چنین فتواهایی داده نشده.

خب پس بنابراین اعراض مشهور محقق است و بلکه طبق این جور مطلبی که مرحوم شهید ثانی فرموده و مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء فرموده، باید گفت که معرض‌عنه کل است چون این جور فتواها را هیچ کس نداده.

این اشکال دیگری است که این بزرگان بر این حدیث کردند.

آیا این اشکال وارد است یا وارد نیست؟

جواب از تقریب دوم: (13:06)

ظاهر این است که این اشکال وارد نباشد چون اعراض در صورتی باعث عدم حجیت خبر می‌شود که روایت دارای یک معنای واحدی باشد و اصحاب به این روایتی که لا معنا لها جز این معنای خاص، عمل نکردند. آن وقت این می‌شود اعراض و آن مفاد، قهراً قابل عمل نیست اما اگر یک روایتی چنین باشد که شخصی چون آن روایت را یک جوری معنا می‌کند و برای آن معنا محاذیری می‌بینید، توالی فاسدی می‌بیند فلذا استظهار می‌کند، استنباط می‌کند اعراض مشهور را از آن روایت، این اعراض حجت نیست که در ما نحن فیه اعراضِ مدعای این آقایان همین جور است. مرحوم شهید ثانی چون این حدیث را آن جور معنا فرموده و بعد می‌بیند این معنا چنین تالی فاسدی را دارد، می‌فرماید متروک الظاهر است. یا مرحوم کاشف الغطاء چون این جور معنا فرموده و آن تالی فاسد را دیده، استنباط فرموده که این روایت، متروک الظاهر و این مفاد محجور است و حال این که خب ممکن است کسانی دیگر جور دیگری حدیث را معنا بکنند و بگویند این حدیث، مفادش این چیزی که شما دارید می‌گویید، نیست. مثلاً فرض کنید که روایتی می‌فرماید: «اُسجد فی الصلاة الفریضة» و یک کسی بگوید این روایت معرض‌عنه است. چرا؟ برای این که به نظر ما «اُسجد» دلالت بر استحباب می‌کند مثل بعضی‌ها که گفتند امر دلالت بر استحباب می‌کند، نه دلالت بر وجوب و نه دلالت بر جامع و معلوم است که هیچ فقیهی نمی‌گوید سجده مستحب است. پس این روایت دلالت بر استحباب می‌کنند چون ما قائلیم به این که امر دلالت بر استحباب می‌کند پس این روایت معرض‌عنه مشهور است و نمی‌شود به آن عمل کرد، حجت نیست. می‌گوییم مگر قوم، مگر مشهور این جور معنا کردند؟ پس اعراض ثابت نمی‌شود چون ممکن است آن‌ها جور دیگر دارند معنا می‌کنند. اعراض وقتی ثابت می‌شود که حدیث لایتحمل معناً آخر و وقتی معنای دیگری را در آن احتمال داده نمی‌شود و آن را نمی‌شود به معنای دیگری معنا کرد، آن وقت اعراض درسته اما حدیثی که معنای مختلفی می‌شود برای آن کرد و حالا طبق این معنا اعراضِ مشهور می‌شود، این اعراض حجت نمی باشد.

مگر این که ایشان این جوری بخواهد برگردد و بگوید شما وقتی به این حدیث می‌توانید تمسک کنید که همین معنایی را که تالی فاسد دارد بکنید و اگر حدیث معنایش این باشد و ظهورش لیس الا این که در این معنا باشد، این را هیچ کسی به آن عمل نکرده. اما اگر بخواهیم بگوییم این حدیث مورد اعراض مشهور است، در مقام جواب می‌گوییم مورد اعراض مشهور نیست. خب جورهای دیگر می‌شود معنا کرد. از این حدیث مشهور اعراض نکردند. بعضی‌ها تخیل کردند معنایش این است فلذا گفته‌اند که مشهور از آن حدیث اعراض کرده‌اند اما ما این حدیث را این طور معنا می‌کنیم و آن توالی فاسد هم که فرمودید ممکن است جواب بدهیم.

سؤال: ...

جواب: بله. یعنی مرحوم حاج آقا رضا بخواهد به مستدل این طور بفرماید. مرحوم شهید ثانی به مستدل این طور بفرماید ایها المستدل که می‌خواهی از این حدیث تبعیتِ ولدِ کافری که آن کافر مسلم شده است استفاده کنی، این استفاده و این استدلال در صورتی درسته که فرضت این باشد که این حدیث لا معنا له الا همین معنائی که مستدل گفت و اگر این حدیث لا معنا له الا هذا، این معنایی است که همه اعرضوا عنه و اگر معنای دیگری می‌خواهید بکنید، بله آن مورد اعراض نیست ولی آن معنا به درد تو نمی‌خورد. نه این که آن معنا درست نیست بلکه آن معنا به درد شما نمی‌خورد.

و اما آن دو تا دلیلی که مرحوم شهید ثانی رضوان الله علیه و مرحوم کاشف الغطاء رضوان الله علیه بر آن تمسک کردند، قابل جواب هست یعنی آن‌ها دلیل بر اعراض مشهور نمی‌تواند باشد. چرا؟

اما آن حرف مرحوم شهید ثانی رضوان الله علیه که فرموده ما باید مرتد ملی نداشته باشیم، جوابش این است که به حسب ادله و فتوای فقها مرتد ملی تعریفش این است که آن‌ها در موقع انعقاد نطفه یا در زمان تولد یا در این فترت از انعقاد تا تولد، یکی از پدر و مادرشان یا هر دو مسلم باشند. مرتد فطری آن است که انعقاد نطفه‌اش در حال اسلام ابوینش - یا هر دو یا یکی‌شان - باشد ولو این که بعداً و قبل از تولد هم این‌ها کافر شده باشند ولی انعقاد نطفه در حال اسلام آن‌ها باشد. این یک تعریف.

تعریف دیگری که کردند این است که نه، ملاک زمان انعقاد نطفه نیست بلکه زمان تولد است. این را هم یک عده گفته‌اند.

تعریف سوم این است که نه، از زمان انعقاد نطفه تا تولد این‌ها مسلم باشند. اما اگر در هنگام انعقاد نطفه مسلم بوده و قبل از تولد کافر شد یا کافر هستند هر دو، آن مرتد فطری نیست.

خب پس بنابراین این که مرتد ملی چیست، محل کلام است. و در همان بحث مرتد ملی، ما دیگر وارد این بحث نشدیم. مرحوم آقای حکیم یک چند سطری متعرض شدند و چون بحث تفصیلی‌اش در باب حدود است، ما دیگر در آن جا آن را حذف کردیم که بحث بیش از این خیلی طولانی نشود.

اما این چیزی که در این روایت دارد، ملاک مرتد فطری و ملی نیست. آن یک ملاک ویژه به حسب ادله دارد. بنابراین می‌توانیم بگوییم هر مولودی طبق این روایت بر فطرت اسلام است اما این مولودی که بر فطرت اسلام است اگر در هنگام انعقاد نطفه‌اش پدر و مادرش مسلمان نبودند، اگر کافر شد یک حکم خاص دارد. مرتد ملی و فطری اصطلاح است برای احکام. این‌ها عنوان مشیر است و علامت برای احکام مختلف است. این‌هایی که ولو عند التولد شارع می‌فرماید که این مسلم است به حکم این روایت، اما این آدم اگر حین انعقاد نطفه‌اش پدر و مادرش مسلم نبودند، یا حین تولدش مسلم نبودند، یا در این فترت انعقاد و تولد مسلم نبودند، اگر مرتد شدند نسمیهم به به مرتد ملی و یک حکم خاصی دارد. خب اشکالی ندارد این دو تا.

سؤال: ...

جواب: چرا فقهی است اما اگر آن‌ حالات را داشته این اسلام مانع از آن احکام نیست. این را مرتد ملی حساب می‌کنیم. یک اصطلاح است و برای یک احکام خاص است. آیا اشکالی دارد شارع بفرماید هر بچه‌ای که تولد پیدا می‌کند مسلمان است اما اگر هنگام انعقاد نطفه‌اش یا هنگام تولدش یا بین این دو تا پدر و مادرش کافر باشند، این اگر ارتداد پیدا کرد یک حکم‌های خاصی دارد؟ استتابه می‌شود، چه می‌شود. این که اشکالی ندارد.

سؤال: ...

جواب: نه. این قسم مرتدها حکم‌شان این است. آن قسم مرتدها حکم‌شان آن است ولو همه این‌ها را هنگام تولد بگوییم مسلم هستند. خب اشکالی نیست. یعنی این، اشکال عقلی که نیست. این اشکالی است که بعد از توجه به ادله خب به این شکل قابل حل است.

پس بنابراین، جواب مرحوم شهید ثانی را ممکن است این طور بدهیم.

و اما فرمایش مرحوم کاشف الغطاء که در این صورت همه بچه‌ها مسلم هستند و باید آن‌ها را جدا بکنیم از والدین‌شان، خب جوابش این است که خب فرضاً اگر چنین چیزی باشد که بچه مسلمی اگر تحت سیطره یک کافری قرار بگیرد و زمینه کفرش باشد، ما باید او را جدا کنیم، مثلاً یک مسلمانی بچه‌اش را بگذارد در مدرسه‌ای که معلم‌ها و مدیرش و جوّش همه جوری است که این بچه مسیحی می‌شود، یهودی می‌شود، بی‌دین می‌شود، بله این جا نباید بگذاریم در آن مدرسه و یا اگر گذاشته و فهمید باید او را بیرون بیاورد و یا اگر ما فهمیدم بچه یک مسلمی آن جا است و قدرت داشتیم ممکن است بگوییم بله واجب است که او را بیرون بیاورد. مثل فتوایی که دادند که کسی اگر در بلاد کافر است به جوری که در زمینه این است که احکامش را نمی‌تواند انجام بدهد یا کافر می‌شود یا بچه‌هایش از دین خارج می‌شوند، مهاجرت برای او واجب است. خب وظیفه‌اش این است که بچه‌ها را بیرون بیاورد الا این جا که ضرورت فقه است که بچه‌های کفار بر ما واجب نیست که از والدینش جدا کنیم. از صدر اسلام این جوری نبوده که این بچه‌های کفار را از والدینش جدا کنند. خب دلیل داریم که نسبت به بچه‌های خود کفار، این امر بر ما واجب نیست. این خودش دلیل است. اجماع و ضرورتی است که رفع ید می‌کنیم از این مطلب.

بنابراین با این‌ها نمی‌شود این روایت شریفه را کنار بگذاریم.

سؤال: امر مردد می‌شود بین این که آن بچه‌ها واقعاً مسلمان نیستند یا این که نه مسلمان هستند ولی جدا کردن در این جا وجوب ندارد.

جواب: یعنی این که شما بفرمایید اگر این روایت را بخواهیم عمل کنیم یک تالی فاسدی دارد و آن تالی فاسدش این است و چون به این تالی فاسد ملتزم نیستند پس فقها از این روایت اعراض کردند، اعتنا نکردند، این تمام نیست. نه ممکن است اعتنا کردند و به آن حکم هم تخصیص زدند.

سؤال: ممکن است. این مسأله مردد است.

جواب: نه مردد هم نیستیم. چون به این شکل تردید هم نمی‌خواهیم بگوییم چون عملاً هم به آن استدلال کردند و کنار نگذاشتند. به دلالت اشکال دارند. معنای دیگری دارند می‌کنند نه این که گفتند این روایت درست نیست و اعراض از این روایت بکنند.

نتیجه اشکال صدوری: (26:20)

خب این اشکال سندی و صدوری بود که در این روایت مبارکه بود و جواب داده شد. فتحصل که این اشکال اول وارد نیست به هر دو تقریرش.

اشکال دوم: (26:37)

اشکال بعد این است که این روایت مخالف قرآن است. این روایتی که می‌فرماید هر مولودی یولد علی الفطره اگر معنایش این باشد که هر مولودی یولد علی فطرة الاسلام، مخالف قرآن است. با آیه 27 و 28 سوره مبارکه نوح مخالف است.

«وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً

خدایا کسی از کافرین را روی زمین باقی نگذار. چرا؟

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً».

این دعای حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام هست که از خدای متعال درخواست می‌کند خدایا ریشه همه کافرها را بکن. این دعای ما هم هست ولی این دعا از حضرت نوح قبول نشده از ماها دیگر به طریق أولی. ریشه کافرها را بکن. چرا؟ چون این‌ها بندگان تو را إضلال و گمراه می‌کنند و دوم این که هر بچه‌‌ای هم که از آن‌ها متولد بشود لایتولد الا فاجراً کفّاراً یعنی از همان زمان تولد، این‌ها کفّار هستند، کافرند. پس بنابراین چه طور می‌شود هر مولودی یولد علی فطرة الاسلام؟ این آیات با کل مولودٍ یولد علی فطرة الاسلام سازگار نیست.

فرمایش نوح که اولاً تقریر فرموده خدای متعال فرمایش ایشان را و ثانیاً حضرت نوح پیامبر است و پیامبر که معصوم است و حرف خلاف نمی‌زند، خطا ندارد،‌ سهو ندارد. پس بنابراین، ایشان دارد می‌فرماید این کفار این چنین هستند.

اگر کسی بگوید که خب این برای کفار زمان خود حضرت نوح است و آن‌ها این جوری بودند و این روایت برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هست.

خب جواب این هست که این کل مولود یولد علی الفطرة نمی‌گوید فی الاسلام، فی زمانی. این دارد یک قانون کلی می‌فرماید که خدای متعال فطرت‌ها را بر اسلام قرار داده و هر کسی که به دنیا می‌آید بر فطرت اسلام است.

خب این اشکالی است که در ذهن بزرگانی بوده منهم صاحب جواهر رضوان الله علیه که مثلاً فرموده است: کیف یتلائم این روایت مع آیة لا یلدوا الا فاجراً کفّاراً.

جواب اشکال دوم: (29:48)

از این اشکال یمکن التخلص به این که این جا اگر بود «لایلدوا الا کفّارا»، بله خب این اشکال جا داشت اما چون دارد «لایلدوا الا فاجراً کفّارا». فاجر یعنی گناهکار آن هم نه هر گناهی. فاجر کسی است که فجور انجام می‌دهد. یک گناهان خیلی غلیظ و شدیدی است مثل نعوذ بالله زنا و لواط و این‌ها. حالا کسی که مثلاً ریشش را می‌تراشد این فاسق هست اگر حجت شرعی بر جواز نداشته باشد اما دیگر نمی‌گویند این فجور به جا آورده و اینع فاجر است. یا حالا یک کسی به او سلام داده شد ولی حالا او جواب سلامش را نداد، خب این عَصَیَ، گناه کرده اما فجور و فاجر به این گفته نمی‌شود ولو فاسق گفته بشود. بنابراین فُجّار یک معنا و یک مفاد شدیدی دارد و حالا شدید هم نباشد، بالاخر عاصی است، گناهکار است و خب به بچه‌ای که تازه به دنیا می‌آید و متولد می‌شود تا بالغ نشود، مکلف نشود، به یک بچه غیرممیز می‌شود گفت این، گناهکار است. این، آثم است. حتی حکماً نمی‌شود گفت. حالا حکماً می‌شود گفت کافر است یعنی احکام کفر بر او بار کن به این که بگو نجس است اما نمی‌شود گفت این، گناهکار است. گناهی از او سر نزده. پس به قرینه فاجراً معلوم است این فرمایش حضرت نوح معنایش چیست؟ معنایش این است که این‌ها لایلدوا الا کسانی که در نهایت معمولاً کفّار و فاجر هستند. مقصود این است نه این که همین الان که دنیا آمدند حضرت بخواهد در درگاه الهی عرض کند که همین بچه‌ها عند الولاده فاجرند، عند الولاده کافرند.

به خدمت شما عرض شود که به قرینه فاجراً مقصود این است که این‌ها در مسیری هستند که نهایت کارشان این جوری خواهد شد چون در محیط کفر هستند، غالبا به حرام و به گناه و به کفر آلوده می‌شوند. این را می‌خواهد بفرماید.

پس بنابراین آیه شریفه مفادش این است ولی این روایت مفادش این است که همه مسلمان حکمی هستند. اگر استدلالِ مستدل تمام باشد، این جوری می‌گفت. مسلمان واقعی نیستند چون گفتیم مولود یا معنایش همان تازه تولد یافته است، یا قدر متیقنش است که نمی‌توانیم بگوییم مشمول روایت نیست. خب آن تازه تولد یافته که مسلمان واقعی نیست چون مسلمان واقعی آن است که عن انتخابٍ و اختیارٍ شهادتین گفته باشد. خب آن‌ها که صلاحیت این را ندارند. پس این که می‌فرماید بر فطرت اسلام هستند، حکمی است. خب آن اشکال ندارد اما آن که در آیه هست، آن چون در کنارش فاجر قرار گرفته، تازه تولد یافته نه حقیقتاً فاجر است و نه حکماً. خدا همین جوری حکم نمی‌کند که این را گناهکار بدان و احکام گناهکار را بر او بار بکن. این یک مطلبی است که لایقتضیه ذوق السلیم که شارع مقدس و خدای متعال اعتبار گناهکاری برای کسی که اصلاً‌ گناه نداردع بنماید. یک بچه پاک به چه مناسبت اعتبار بکنیم به این که این، گناهکار است.

در کتاب طهارت، جلد 3، صفحه 419، مرحوم امام فرمودند:

«و لا یراد من عدم تولیدهم الا فاجراً کفاراً هو کونهم کذلک لدی الولادة

نمی‌خواهد بگوید لدی الولاده فاجر و کفار هستند.

ضرورة عدم کونه فاجراً بل المراد أنهم یسیرون کذلک بسوء تربیتهم و تلقیناتهم»[5]

این مقصود است. آن وقت بعد ایشان ‌می‌فرماید اتفاقاً از همین روایت هم، همین مقصود است. خب حالا این بحث دیگری است که از این روایت هم، همین مقصود است.

می‌خواهیم عرض بکنیم پس این که کسی بگوید این مخالف قرآن است، نه این مخالف قرآن نیست. می‌شود حدیث را آن جوری معنا کرد که مستدل می‌گوید و مخالف قرآن شریف هم نیست.

و اگر کسی در قرآن بخواهد بین فاجراً و کفّاراً را تفکیک کند. یعنی بگوید: فاجراً به حسب تربیت بعدشان است و کفّار از حالا هستند، این، خلاف ظاهر است. ظاهر این است که این دو تا یک وزان دارد و لااقل از این که محفوف بما یحتمل القرینیه هست، ظهور پیدا نمی‌کند که بخواهد بفرماید از همان زمان تولد این‌ها کافر هستند.

سؤال: استاد ببخشید بعضی از بزرگان فرمودند حضرت نوح از طریق وحی متوجه شد که از قومش دیگر کسی ایمان نمی‌آورد. أنهم لم یؤمنوا من بعدک

جواب: به خدمت شما عرض شود اگر آن طور بود در مقام احتجاج عرضه می‌داشت که خودت فرمودی که این‌ها لایلدوا الا فاجراً کفارا. این طور عرض نکرده به درگاه الهی بلکه به یک مطلب واقعی خارجی استناد کرده است آن هم نه کفار زمان ما بلکه کأن یک مطلب کلی است که کفار این جوری هستند که این‌ها مُضُلّ عباد هستند و بچه‌هایشان هم که مثل خودشان کافر هستند. این‌ها را برای چه خلق می‌کنی؟ همه این‌ها را نابود کن تا خیال ما راحت بشود.

سؤال: ...

جواب: عهدش کجاست؟ نگفته: الکفار

سؤال: من الکافرین ...

جواب: بله. «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ»، از کدام کافرین؟

سؤال: ...

جواب: ظاهرش این نیست. خلاف ظاهر است. این، الف و لام جنس و استقراء است.

حالا علی ای حال. حالا شما می‌خواهید یک جواب دیگر هم اضافه بکنید، اشکالی ندارد اضافه بفرماییدع اگر چه ما نپسندیدیم ولی بالاخره یا آن‌ حرف‌های شما یا لااقل این حرف ما.

بنابراین، این روایت مخالف قرآن شریف نیست. از این جهت هم نمی‌شود رد کرد این روایت شریف را.

سؤال: ...

جواب: بله. اما اگر قرینه نباشد، آیا می‌شود بچه تازه تولد یافته را به او بگوییم خدایا این‌ها گناهکارند، این فاجرند، این‌ها عاصی‌اند، این‌ها آثم هستند؟ این را که نمی‌شود گفت. پس معنایش این است که این‌ها هم این جور خواهند شد در آینده. در اثر تربیت بد و محیط بد این جور خواهند شد. یعنی به علاقه عول و مشارفت کأنّ دارد می‌گوید و یا می‌خواهد بگوید بعداً این چنین خواهند شد.

پس بنابراین مخالف قرآن هم نیست.


[1]. شرح فروع الکافی (لمولى محمد هادی بن محمد صالح المازندرانی)، ج‏2، ص: 332

[2]. مصباح الفقیه، ج‌7، ص: 129

[3]. فوائد القواعد، ص: 466

[4]. أنوار الفقاهة - کتاب القضاء (لکاشف الغطاء، حسن)، ص: 191

[5]. کتاب الطهارة (للإمام الخمینی، ط - الحدیثة)، ج‌3، ص: 419

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد