در یک حدیث جالبی امام صادق علیه السلام طبق نقل مرحوم ابن بابویه فرمودند ثَلَاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زِینَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ سه اصل هست که اگر هر مومنی این سه کار را انجام دهد این اصول سه گانه مایه افتخار و زینت او در دنیا و آخرت می شود: یکی الصَّلَاةُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ خواندن نماز شب در وقت مخصوص که قبل از نماز صبح هست دوم وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ که یعنی یأس از آنچه در دست مردم است یعنی ما هیچ طمعی نداشته باشیم که آنچه در دست دیگران است به ما برسد وسوم وَ وَلَایَةُ الْإِمَامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ که ولایت پذیری مومنین از اهل بیت پیامبر و عترت مکرم ایشان است که اگر هر مومنی این سه اصل گفته شده را رعایت کند در دنیا و آخرت سربلند میشود.
پی نوشت :
1. الأمالی( للصدوق)، النص، ص544
خدا رحمت کند کاشفالغطاء را که یکی از فقهای نامی ماست.
میفرماید درست است که پیغمبر میبیند امام هم میبیند ولی علم دو قسم است یکی علم عادی است که اگر حاکم علم پیدا کرده در محاکم قضایی حاکم میتواند به علم خود عمل بکند اما علمِ ملکوتی و علم غیبی، سند فقهی نیست بحثش جداست
نمیشود گفت علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) میدانست که آن شب ابنملجم میآید چرا رفت؟
یا به امام مجتبی(سلام الله علیه) عرض کرد شما که میدانستی این سمّ دارد چرا خوردی؟
علمِ ملکوتی بالاتر و شریفتر و عزیزتر و عظیمتر است که نظیر علم فقهی بیاید که سند فقه باشد[1]
این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حصر فرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان» فرمود مردم! ما بنا نداریم با علم ملکوتی محکمه را اداره کنیم ما با یمین و بیّنه محکمه اداره میکنیم و اگر کسی قسمِ دروغ خورد یا شاهد زور آورد در محکمهٴ منِ پیغمبر من برابر سوگند یا بیّنهٴ او مال را به او دادم مبادا بگوید من مال را از دست خود پیغمبر گرفتم از محکمه پیغمبر گرفتم این «قطعةً مِن النار» را دارد میبرد[2]
پی نوشت :
1. کشف الغطاء (ط . الحدیثه)، ج 3، ص 113 و 114.
2. الکافی، ج 7، ص 414
یک جمله معروف و پر مغزی وجود دارد که شاید شما هم شنیده باشید و آن این هست که هرگاه خواستید با خداوند صحبت کنید نماز بخوانید و هرگاه خواستید خداوند با شما صحبت کند قرآن بخوانید نکته اصلی این جمله یک درس هست که به ما گوشزد می کند که مسلمانان هر وقت خواستید حرف بزنید با خدای خودتان صحبت کنید که می شود نماز و هرگاه خواستید بهترین حرف ها را بشنوید حرف خدای متعال را بشنوید که می شود قرائت قرآن
در قرائت قرآن هم لطافت های زیبای وجود دارد مثلا درست است که ما قرآن کریم را قرائت می کنیم ولی گوینده واقعی اوست حرف از خداست ولی زبان از ما اینکه خدای متعال شرایط را طوری قرار می دهد که دستوراتی را خودمان به خودمان بگوییم و انجام دهیم مطلب لطیفی است
در ادبیات اسلامی دو اصطلاح پر معنا وجود دارد که درک این مفاهیم گره بسیاری از مشکلات علمی و عملی ما را باز می کند گفتن این نکته خالی از فایده نیست
که یکی از دلایل قدرت و جامعیت اسلام نسبت به سایر ادیان بیان مفاهیم عمیق و دقیقی است که جواب سوالات بسیاری از دانشمندان و فرهیختگان بشر را به بهترین وجه ممکن می دهد و گره کور ابهامات ما را باز می کند
از دیدگاه اسلام مدیریت جهان و انسان به طور کلی به دو قسم تقسیم میشود :
یک . مدیریتی که در آن تمام آفرینش اعم از زمین و آسمان و آنچه بین بین آن دو است تحت ینظمی مرتب و موحدانه اداره می شود و اختیار انسان هیچ گونه تاثیری بر آن ندارد به بیان دیگر این قوانین تخلف ناپذیر است مثل آمدن شب و روز طلوع و غروب خورشید . تپش قلب و ......... که هیچ کس نمیتواند بگوید که قلبش دیگر نزند یا کرسنه اش نشود یا شب نشود و...
دو .مدیریتی که بر اساس آن خداوند متعال قوانین و مقررات برخورد و ارتباط صحیح انسان با خودش خدای خودش و جهان پیرامونش را مشخص و معلوم می کند بر اساس این مدیریت اختیار انسان در پایبندی به این مقررات نقش کامل را دارد به تعبیر دیگر این قوانین تخلف پذیر است
در ادبیات اسلامی بر مدیریت و مقررات قسمت اول که شمولش تمام عالم آفریتش را شامل می شود و قدرت اختیار انسان نقشی در آن را ندارد را نظام تکوین و مدیریت و قوانینی که در آن نحوه ارتباط انسان با خود خداوند و جهان پیرامونش را مشخص میکند نظام تشریع می گویند مثل شریعت اسلام
طبعا بر اساس این تعاریف تفاوت این دو نظام معلوم میشود که در نظام تکوین انسان قدرت هیچ گونه مخالفت ندارد مثل آنکه بتواند جلوی مقدرات عالم مثل شب روز و .... را بگیرد اما در نظام تشریع انسان بر اساس قدرت اختیارش توان مخالفت دارد مثل نماز نخواندن روزه نگرفتن و ....... لذا تخلف پذیری انسان یا تخلف ناپذیری این قوانین توسط انسان تفاوت این نظامین را معلوم می کند
اما نکته اصلی گفتار این است که قرآن کریم به عنوان یک اصل کلی می فرماید هرچه در عالم هستی هست تکوینا خدای متعال را تسبیح می کند إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ [1] که بر این اساس انسان هم که جزئی از آفرینش است تکوینا تسبیح گوی خداوند متعال است به خاطر همین در بعضی از روایت ما آمده است که میشود یک کافری با زبانش کفر بگوید ولی سایه او خدای تبارک و تعالی را تسبیح کند چرا که جریان تشریع و تکوین از هم جداست لذا قرآن کریم فرمود هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ [2] که یعنی بر اساس نظام تکوین تمامی انسان های عالم همه موحد هستند و علی دوام او را تسبیح می کنند اما در نظام تشریع است که قدرت اختیار به انسان داده شده است لذا عده ای ایمان آوردند و مومن شده اند و عده ای هم کافر
پی نوشت :
1.سوره إسراء، آیه44.
2. سوره تغابن آیه 2