اگر خدای سبحان بخواهد ملّتی را بگیرد، قومی را بگیرد، قبیلهای را رسوا کند، لازم نیست از جای دیگر لشکرکشی بکند، گاهی ممکن است نظیر ابرهه که برای او آن طیر ابابیل را میفرستد که از خارج لشکرکشی کرده؛ اما گاهی اگر بخواهد ملّتی را، قبیلهای را، شخصی را بگیرد با دست خود آنها، آنها را میگیرد. فرمود: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُه ... وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه» [1]اعضا و جوارح شما سربازان الهیاند. اگر خدا خواست کسی را بگیرد با دست او با پای او با زبان او، او را میگیرد. چیزی را امضا میکند رسوا میشود. حرفی را میزند رسوا میشود جایی میرود رسوا میشود. این طور نیست که اگر خدا خواست ـ معاذالله ـ کسی را بگیرد از جای دیگر لشکرکشی بکند. اینکه فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[2] یک اصل جامع قرآنی است
پی نوشت :
[1]نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه199.
[2]. سوره فتح، آیه4.
کسی آمده خدمت امام صادق(سلام الله علیه) عرض کرد که اسم اعظم را میخواهم از شما یاد بگیرم. هوای سردی بود آب سردی هم در حوض بود حضرت فرمود برو در حوض، این هم فرمایش امام را اطاعت کرد. مگر یک انسان در آن هوای سرد در این آب یخبسته چقدر میتواند مقاومت کند؟ این خیال کرد که اوّل مثلاً عادی است. بعد وقتی که دید میلرزد، مرتّب میلرزد، مرتّب میلرزد، مدام استغاثه کرد، مدام استغاثه کرد که مرا در بیاورید به اذن امام کسی او را در نیاورد. بعد از ته دل ناله زد: «یا الله اغثنی»! حضرت فرمود اسم اعظم از اینجا شروع میشود.[1] اسم اعظم حال است مقام است. آن جایی که وقتی کسی در اتاق عمل میرود پزشک ناامیدش کرده آن پدر یا آن مادر چگونه ناله میزند؟ این آغاز راه اسم اعظم است. اسم اعظم مفهوم نیست که انسان در حال عادی چند تا ذکر را بگوید که «یا الله»، «یا الله»، «یا الله» بتواند مشکلی را حلّ کند. مقام است که آغازش از آن ناله شروع میشود، به هر حال جنگ درونی است، اینجا آه میخواهد سلاح بیرونی آهن است، سلاح درونی آه است «وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاء» [2]
پی نوشت :
[1]. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج1، ص69.
[2]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.
فرق قرآن کریم با سایر کتابهای علمی این است که قرآن حکمت نظری را با حکمت عملی، فقه را با اخلاق، فقه را با حقوق آمیخته؛ قرآن کتابی است برای تعلیم و تربیت. مثلاً در تمام کتابهای فقهی ما﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾[1] مطرح است و یا ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [2]مطرح است؛ اما قبلش یا بعدش ﴿وَ اتَّقُوا اللَّه﴾[3] مطرح نیست، برای این کتب فقهی ، کتاب علمی هستند کتاب فقهی هستند. اما قرآن نور است که کتاب فقهی یا یک کتاب علمی یا کتاب فلسفی نیست. این خاصیت قرآن است که هر جا سخن از حکمت نظری است آن را با حکمت عملی هماهنگ میکند. هر جا سخن از فقه است با اخلاق؛ حقوق است با اخلاق؛ اصولی است با اخلاق که بشود نور؛ لذا هر جا که یک حکم شرعی دارد حکم اخلاقیاش را هم کنارش ذکر میکند.
پی نوشت :
[1]. سوره بقره, آیه275.
[2]. سوره مائده، آیه1.
[2]. سوره بقره، آیات189و194و196
آیه ﴿سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾؛ یعنی مجموعه نظام آفرینش تسبیح کننده خداوند هستند . این تسبیح به این معنا است که واقعاً سخنی میگویند واقعاً میگویند «سبحان الله» اگر کسی درباره آفرینش اینها فکر کند پی به عظمت و وحدانیت خدا میبرد اینها به زبان قال واقعاً تسبیحگوی حقاند حرفی دارند سخنی دارند، یا نه اگر متفکری درباره اینها بیاندیشد، پی به وحدانیت خدا میبرد. بعضی اینچنین فرمودند که تسبیح موجودات؛ یعنی اینها آیات الهیاند اگر شما درست در اینها بنگرید پی به عظمت خدا میبرید که لسان آیات تسبیح لسان آن آیاتی است که میگوید آسمان و زمین آیات الهیاند. هر موجودی آیت حق است که اگر در اینها بنگرید پی به وحدانیت و عظمت خدا میبرید، نه اینکه اینها سخنی بگویند تسبیح داشته باشند. این معنا ظاهراً درست نباشد؛ برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ﴾؛ یعنی اینها تسبیحی دارند؛ منتها شما متوجه نمیشوید، نه اینکه اینها تسبیحگوی حقاند به این معنا باشد که اینها آیات الهیاند اگر درباره تأمل کنید و بیانیشید پی به خدا میبرید این را که خیلیها میفهمند بر آنها استدلال میکنند پی به وحدانیت حق تعالیٰ میبرند، قرآن از این راه احتجاج میکند و آنها که این راه را فهمیدند و پیمودند آنها را تشویق میکند، آنها که این راه را طی نکردند و بررسی نکردند آنها را مذمت میکند؛ معلوم میشود منظور از تسبیح گفتن که فرمود شما متوجه نیستید این نیست که اینها آیات الهیاند؛ چون آیات الهی بودن اینها را خیلیها میفهمند و قرآن همه را دعوت کرده شما بنگرید اینها آیات الهیاند؛ معلوم میشود از اینکه در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ﴾[1] اینها سخنی دارند کلامی دارند که این کلام را شماها متوجه نیستید اوحدی از عباد صالحین حق متوجهاند؛ نظیر منطق طیر که ﴿عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ﴾[2] طیور هم سخنانی دارند منطقی دارد، همهگان به منطق طیر پی نمیبرند؛ آن سلیمان و داوود(علیهم السلام)اند که از فضل الهی برخوردار شدند و گفتند: ﴿عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ﴾؛ نه تنها انسان حرف میزند که حیوانات هم حرف میزنند، نه تنها انسان و حیوانات حرف میزند که هر موجودی هم حرف میزند؛ زیرا در سورهٴ «حآمیم فصّلت»، وقتی جریان شهادت دادن اعضا و جوارح در قیامت مطرح میشود که اعضا و جوارح انسان در قیامت اعتراض میکند میگوید: ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾؛[3] خدایی که هر چیزی را گویا کرد ما را هم نطق داد؛ معلوم میشود همه چیز گویایند و سخنی دارند، الا اینکه ما درک نمیکنیم، الا اینکه ما متوجه سخنان آنها نیستیم و الا هر موجودی در هر حالی مسبح حق است.
پی نوشت :
[1] . سوره إسراء، آیه44.
[2] . سوره نمل، آیه16.
[3] . سوره فصلت، آیه21.