ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صاحب جواهر در حال جان دادن روح بودند . آن وقت نجف خالی نبود، علمایی چون مهد کاشف الغطاء بود- همه علما منتظرند چه رخ می دهد. صاحب جواهر دم جان دادن گفت: شیخ مرتضی کجاست؟ شیخ آمد . گفت: کجا بودی؟ گفت: حرم. دعا می کردم برای شفای تو. گفت: من رفتم و این امت را به تو سپردم. این زهد شیخ: شش ماه گذشت شیخ مرتضی رساله نداد با ارجاع صاحب جواهر. رجوع کردند به شیخ ، گفتند: چرا امهال می کنی با ارجاع همچو فحلی؟ گفت: چه کنم؟! آن روزگاری که من هم مباحثه داشتم یکی به نام سعید العلماء از من اقوی بود، با وجود احراز اقوائیت او جایز نمی دانم رساله بنویسم. رجوع کردند به بابل به سعید العلماء گفت: سلام مرا به شیخ برسانید، بگویید: استصحاب شما ساقط است؛ وجه سقوط ،این است که أنا أعلم بنفسی؛ آن زمان من اقوی بودم اما حالا تو اقوی هستی. بعد که قاصد برگشت و به شیخ پیغام سعید العلماء را رساندند گفت: استصحاب ساقط است. نتیجه این شد: ششماه طول کشید شیخ رساله نوشت بعد حاشیه رساله شیخ این بود که در زمان غیبت حضرت ولی عصر، عمل به رساله من از باب اکل میته و اضطرار مانعی ندارد. این علم و این زهد و این دیروز و این امروز!
پی نوشت :
جلسه دیدار آیت الله وحید خراسانی با اساتید سطوح حوزه علمیه قم