مرگ بر دو قسم است :
یکی مرگ طبیعی است که طبیب میفهمد و اجازهٴ دفن میدهد دیگری مرگ قرآنی است که آن دیگرمربوط به اجازهٴ دفن نیست .
مرگ طبّی این است که این بدن سرد بشود خون به اعضا نرسد قلب از کار بیفتد طبیب هم اجازهٴ دفن میدهد یعنی رابطهٴ روح با بدن قطع شد ولو این شخص رباخوار باشد, مفسد باشد, محارب باشد هنگام مرگ دست و پایی نزده سکته کرده با ایست قلبی مُرد دیگران خیال میکنند این فشار جان دادن ندارد این به راحتی مُرد در حالی که مرگ طبیعی و طبّی معیار فشار مرگ و دردِ حال احتضار نیست اما مرگِ قرآنی انتقال از دنیا به برزخ است این شخص اگرچه به این شخص اجازهٴ دفن داده شد و رفته زیر خاک اما از دنیا به برزخ نرفته وقتی از دنیا وارد برزخ میشود که امور دنیایی از او گرفته بشود, وقتی امور دنیایی از او گرفته میشود که این وابستگیها را یکی پس از دیگری جدا کند انسان اگر در حیات خودش وابسته نبود به راحتی وارد برزخ میشود اما اگر وابسته بود تعلّق به مال داشت ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[1] درحال احتضار متعلّقات را از او میگیرند تعلّق میماند و فریادها شروع میشود چطور آدمِ معتاد را وقتی که می گیرند دادش بلند می شود ؟ تا این تعلّق قطع نشود این شخص وارد برزخ نمیشود این هنوز نمرده این گرفتار آن جان کَندن است در حقیقت, این مرگِ قرآنی است. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد این جمله را بارها میفرمود که اگر شهیدی در میدان معرکه در خونش دست و پا میزند عدهای خیال میکنند این فشار جان دادن دارد اگر ما میتوانستیم از او سؤال بکنیم که حالت چگونه است؟ این در جواب به ما میگوید من مثل آن تشنهٴ گرمازدهای هستم که وارد استخر شدم دارم در استخر کوثری شنا میکنم این دست و پا زدن من آن است او دارد لذّت میبرد انسان خیال میکند این فشار جان دادن است این فشار جان دادن برای کسی است که مواد را از او گرفتند متعلَّق را از او گرفتند و این تعلّق مانده و تا این تعلّق رفع نشود این دادش بلند است این معنی مرگِ قرآنی است
پی نوشت :
1. سوره فجر آیه 20