ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اساس قرآن کریم بر سه عنصر است: یکی ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾،[1] دوم: ﴿وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾، سوم: ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾. در تبیین معارف، از مَثل استفاده میکند. در تشریح مواعظ، از مثال استفاده میکند. آنجا که بخواهند مطلب عمیق علمی را بفهمانند ضمن اقامه برهان، مَثل ذکر میکنند که مَثل همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید دو کار میکند: یکی دامنه مطلب را پایین میآورد، رقیق میکند؛ یکی دست فهم شنونده را میگیرد و بالا میبرد تا همسطح بشوند و چیزی بفهمند. ﴿مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا﴾،[2] کذا، یا مَثل توحید را میفرماید که چند مالکاند و یک بنده دارند: ﴿فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ﴾،[3] که اینها مَثل هستند. خاصیت مَثل این است که مطلبِ اوج گرفته را پایین میآورد و دست فهم مخاطب را بالا میبرد تا بفهمد.
اما مثال، نمونه است، نه مَثل. میفرماید اگر کسی به راه باشد، ما نعمتها را بر او عرضه میداریم؛ مثالش فلان گروه هستند و اگر کسی کفران نعمت کند، نعمت را بعد از آزمایشهای فراوان از او میگیریم؛ نمونه آن فلان گروه هستند.
پی نوشت :
[1]سوره نحل، آیه125.
[2] . سوره بقره، آیه171؛ سوره إبراهیم، آیه18.
[3] . سوره روم، آیه29.