دریمن گروهی بودند که شغلشان باغداری بود
این باغدارها دستورات اسلامی را رعایت نمیکردند، حقوق فقرا را نمیدادند. مسئله رعایت حقوق فقرا در اسلام دستور داده شد و هم ائمه(علیهم السلام) این کار را عملاً انجام میدادند.
بعضی از این بزرگوارها که در مدینه باغی با کوشش خودشان تحصیل کرده بودند. هنگامی که این میوهها میرسید، بخشی از دیوارها را باز میکردند که اگر کسی نیاز دارد از دیوار بالا نرود؛ آنها هم نمیرفتند البته. از همین راهی که باز شد بروند میوه را بچینند و بروند. این ادبی که اینها از ائمه(علیهم السلام) آموختند، دو تا کار یاد گرفتند: یکی اینکه فهمیدند مستحب است یا رایج است مثلاً رواست که صاحب باغ مقداری «حق المارّة» برای عابران قرار بدهد. یک مقدار خود اینها هم ادب پیدا کردند و بیش از اندازه نمیگرفتند؛ ولی کار امام(سلام الله علیه) این بود هر وقت محصول میرسید مقداری از این دیوارها را باز میگذاشت که عابران بیایند میوه خودشان را بچینند و بروند. این میشود تمدّن که نیازمند بهره خودش را ببرد و بیش از آن اندازه هم نبرد و گفتند چیدن میوه از درخت در شب مکروه است. کسب شب هم شما روایات باب وسائل[1] را ملاحظه بفرمایید! حالا یک وقت است شیفت کار است، جامعه نیاز دارد حرفی دیگر است. اما تعبیر به حرمت شده است که اگر کسی شب کار بکند حق چشم را ادا نکند، تعبیر به حرمت شده است در روایت.[2]
پی نوشت :
1.وسائل الشیعة، ج9، ص203 و 204.
2. درس تفسیر آیت الله جوادی جلسه پنجم سوره قلم
خدای متعال در وصف حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید :
و جعلها کلمه باقیه فی عقبه
که یعنی حضرت ابراهیم کلمه توحید را کلمه پاینده ای در نسلهای بعد از خود قرار داد[1]
اینکه انسان آنقدر در راه خدا زحمت بکشد مشقت ببیند برای کلمه الله علیا مسئله کمی نیست که خداوند رسالت را در نسل او قرار دهد
پی نوشت :
1. آیه 28 سوره زخرف
خدا مرحوم حاج آقا رحیم ارباب را غریق رحمت کند! من به زیارت ایشان رفتم در اصفهان. او از شاگردان مرحوم جهانگیرخان قشقایی بود. آن بزرگوار از این فحول خیلی تربیت کرد. یک ساعت که ما خدمت ایشان نشسته بودیم، تمام این یک ساعت قابل نوشتن بود؛ البته ما آن را نوشتیم. یک جمله حرف عادی ما نشنیدیم از این مرد الهی. این بزرگوار چند تا قصّه نقل میکرد، ما که رفتیم دیدیم بزرگواری خدمت ایشان نشسته است و محاسنی دارد و خیلی مؤدّب، با احترام، پالتویی هم پوشیده خدمت ایشان با کمال ادب نشسته سؤال میکند. ما نه این آقا را میشناختیم نه میدانستیم در چه زمینهای صحبت میکنند. تا اینکه فرمایش ایشان تمام میشود و ایشان رفتند و نوبت ما رسید. ما در اثنای فرمایش آن آقا این جملهها را شنیدیم که دیدیم مرحوم آقای حاج آقا رحیم ارباب(رضوان الله علیه) میفرماید که کاری به اینها نداشته باشید، اینها مظلوم هستند، اینها فعلاً ساکت هستند؛ ولی بزرگانی اینجا هستند، ما نفهمیدیم درباره چه کسی حرف میزنند. یکی از چیزهایی که بعدها معلوم شد مربوط به کیست، به همین شخص ایشان فرمودند اسم یکی از علمای بزرگوار اصفهان را بُرد، ما چون نمیدانستیم قصّه چیست، به ذهنمان نسپردیم که این عالم که بود. فرمودند فلان شخص گفت من عصر پنجشنبه رفتم به زیارت قبور، حالا معلوم میشود که محور بحث قبرستان تخت فولاد بود. من عصر پنجشنبه که رفتم به زیارت اهل قبور، آنجا چون قبرستان بزرگی بود از زمان صفویه و اینها وقتی حوزه علمیه باشد، بزرگانی هم باشند، عده زیادی هم سعی میکردند که افراد را آنجا دفن کنند، چون بعد از وادی السلام ما قبرستانی به عظمت قبرستان تخت فولاد اصفهان نداریم. همین فاضل اصفهانی و خوانساریها و همه این محقّقان و صاحب کشف اللّثام اینها همه آنجا دفن هستند. ایشان فرمودند این بزرگوار گفت من عصر پنجشنبه و شب جمعه که رفتم به زیارت قبور، چون قبرهای فراوانی آنجا هست و بعضی از قبور فرو ریخته است، من دیدم جمجمه سری از کنار قبری بیرون آمده، من خاکها را کنار بردم و این جمجمه را در آنجا دفن کردم و فاتحه خواندم و دوری زدم و آمدم منزل و شب خوابیدم، دیدم بزرگواری در عالم رؤیا به من رسیده خیلی احترام میکند. میگوید شما نسبت به من حق دارید، آبروی ما را خریدید. من گفتم شما را نمیشناسم، چه کار کردم؟ گفت آن کسی که سرش در راه بود و عابران میآمدند، پا میزدند و پای دیگران به آن میخورد آن سر من بود. شما هم آبروی ما را حفظ کردی و اینها. گرچه من استحقاق این کار را داشتم، برای اینکه در دنیا یک آدم متکبّری بودم. من باید سرم در راه باشد که دیگران پا بزنند؛ ولی شما آبروی ما را خریدی و من میخواهم خدمتی بکنم، من طبیب بودم و اگر کاری داشته باشید، من انجام میدهم. این بزرگوار در همان عالم رؤیا گفت که من که برایم روشن نیست، حالا امتحانی میکنم، سؤال کردم گفتم ما یک دوستی داریم این پادرد دارد مدتهاست در رنج است، اگر شما طبیب هستید، این دارویش را بدهید. صبح که بیدار شدم برای اینکه ببینیم این خواب درست است یا درست نیست، در همان عالم رؤیا ایشان به من گفت که یک مقدار از فلان روغن، فلان روغن، فلان روغن را بگیرید، مخلوط کنید، بمالید، خوب میشود. من به دوستم گفتم چنین خوابی من در عالم رؤیا دیدم حالا برای اینکه معلوم بشود که رؤیا مبشّره است، درست است، شما این کار را انجام بدهید. مرحوم حاج آقا رحیم ارباب(رضوان الله علیه) میفرمود ایشان رفت و این دارو را تهیه کرد و مالید و خوب شد که خوب شد. این را ایشان در گزارش به آن آقا فرمود. آن آقا که خداحافظی کرد و رفت، معلوم میشود که استاندار وقت بود، آمده از ایشان اجازه بگیرد که آن طرف خیابان به این طرف خیابان را ما میخواهیم به هم متصل کنیم، باید از قبرستان تخت فولاد بگذرد، شما اجازه بدهید که ما خیابانکشی کنیم. فرمود اجازه نمیدهم. اینجا بزرگان دفن هستند، اینجا مؤمنین دفن هستند، اینها زندهاند. کاری به اینها نداشته باشید.
پی نوشت
جلسه درس تفسیر آیت الله جوادی آملی سوره مبارکه قلم جلسه سوم
قرآن کریم توصیه های مختلفی دارد که باعث حل مشکلاتی بسیاری در زندگی می شود
یکی از این توصیه ها توصیه موقع منازعات است اصولا در این مواقع عصبانیت حاکم می شود و هرکسی در پی رسیدن به سود بیشتر است
اما قرآن کریم در آیه ده سوره مبارک شوری می فرماید : اینکه انسان موقع منازعات خدای متعال را یاد کند و به یاد قیامت بیوفتد دیگر دنیا و زرق و برق دنیا او را نمی فریبد.
در هر چیز اختلاف کنید ، (بگو)داوریش با خداست این است خداوند ، پروردگار من ، بر او توکّل کرده ام و به سوی او بازمی گردم
پی نوشت :
1. سوره ده سوره مبارک شوری