ما آنجایی میرویم که از آنجا آمدیم.
تعبیر قرآن کریم از مرگ رجوع است﴿اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ [1] خداوند متعال فرمود شما برمیگردید پس معلوم میشود ما از جای دیگری آمدیم. ودر این دنیا مهمان هستیم لذا بعدها شیخ اشراق گفت (حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْاِیمَان)[2] این جمله معروف حدیث نیست بلکه یکی از سخنان فلاسفه گرامی است البته ایشان هم از سخنان نورانی سیّدالشهداء (سلاماللهعلیه) در مکه معظمه در روز مبارک عرفه استفاده کرده که فرمود : (مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً)[3] هر کس برای ما ، خون دل و روح خود را بذل و عطا کند، و خود را مهیای ملاقات خداوند می نماید با ما کوچ می کند، موطّن یعنی به وطن اصلیاش میرود. توطین یعنی به وطنش دل میبندد، به سرزمین اصلیاش دل میبندد، میخواهد به وطنش برسد.
این جزء دستورات دینی است که انسان از سرزمینش باید دفاع بکند اما نکته این است که دفاع از وطن همانطور که دفاع از آب و خاک ناموس هست دفاع از اعتقاد هم هست ما باید از اعتقادات صحیح و درست خود دفاع کنیم
این حب وطن را دین امضا کرده، جناب شیخ اشراق است که به دنبال کلمات مرحوم شیخ اشراق، مرحوم شیخ بهایی فرمود:
این وطن مصر و عراق و شام نیست ٭٭٭ این وطن شهریست کان را نام نیست [4]
فرمود شما ردع کنید بروید به اصل جایتان. این طور نیست که شما را به جای ناآشنا ببرند، شما را به جای اصلی خود میبرند.
پی نوشت :
[2] مستدرک سفینة البحار، الشیخ علی النمازی، ج10، ص375.
[3] اللهوف على قتلى الطفوف، السید ابن طاووس، ج1، ص61.
[4] شیخ بهایی، نان و حلوا، بخش9.
این حدیث چقدر عالمانه و محقّقانه است!امام حسین علیه السلام فرمودند هیچ هدفی وسیله را توجیه نمیکند. این حرفی است که بیگانگان اخیراً به دنبالش راه افتادند حضرت فرمود که «مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ اَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ اَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ»،[1] خیلیها اخیراً میگویند هدف وسیله را توجیه میکند! حضرت فرمود اگر مقصدی داری باید از راه صحیح وارد بشوی. کسی بخواهد از راه حرام به مقصد برسد هرگز به مقصد نمیرسد. هیچ هدفی وسیله را توجیه نمیکند. بین هدف و وسیله تناسب ضروری برقرار است از راه پاک به مقصد پاک، مقصد پاک راه پاک میطلبد. «مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ»؛ بخواهد از راه حرام به مقصد برسد هرگز نمیرسد: «مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ اَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ اَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ»؛ زودتر از دیگران به چاه میافتد. این بیان بوسیدنی است. حالا خیلیها به این فکر افتادند گفتند هدف وسیله را توجیه میکند، هدف وسیله را توجیه میکند! حضرت تنها مسئله مبارزه آنها را نگفت، این معارف بلند را هم گفته است. ما اگر برای مظلومیت سیّدالشهداء گریه میکنیم برای مظلومیت عقل و عدل است، وگرنه ما ملّت گریه نیستیم. نباید گفت چرا شیعه گریه میکند؟ شیعه برای اینکه عدل را از دست داد، عقل را از دست داد،
کتاب وسائل چند هزار حدیث دارد؟ در این چند هزار حدیث پنج تا حدیث از امام حسین پیدا کنید. نیست! این اشک ندارد؟ بیست سال ولیّ خدا، ده سال که زمان امامت وجود مبارک امام حسن بود این به حسب ظاهر امامت نداشت؛ اما ده سال دیگر حجت بالغه الهی بود. این بهاندازه ده تا روایت فقهی در کتابهای ما نیست. ما چند هزار روایت در وسائل داریم؟ شما ده تا روایت از امام حسین پیدا میکنید؟ خدا مرحوم ابن بابویه قمی را غریق رحمتش کند! میگوید ما برای این میگرییم، عدل را از ما گرفتند، عقل را از ما گرفتند، عصمت را خاموش کردند برای اینکه اینها را به دست بیاوریم گریه میکنیم. در مجلسی در مدینه وجود مبارک حجت بالغه الهی حسین بن علی (سلاماللهعلیه) نشسته است، آن ابن ازرق که از ابن عباس مسئله سؤال میکند حضرت جواب داد، این در کمال بیادبی گفت آقا به تو چه؟ من که از تو سؤال نکردم! تازه ابن عباس دارد میگوید نه آقا اینها هستندکه باسواد هستند.[2]این گریه ندارد! ما که اهل گریه بیجا نیستیم ما میبینیم که عدل را دارند از ما میگیرند، عقل را از ما دارند میگیرند طهارت را دارند از ما میگیرند ما با اشک به دست میآوریم.
غرض این است که اینها این گونه بودند. اگر همین حسین بن علی (سلاماللهعلیه) که این حدیث بوسیدنی است، فرمود هیچ هدفی وسیله را توجیه نمیکند ههیچ ممکن نیست با حرام هرگز زندگی کسی پیش نمیرود، «مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ اَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ اَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ».
پی نوشت :
خدای سبحان در طلیعهٴ امر به موسای کلیم که وحی فرستاده فرمود: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی﴾[1] خب برابر جریان عادی حضرت موسی عرض کرد ﴿هِیَ عَصَایَ﴾[2] دیگر غیر از این جوابی نداشت خدای سبحان فرمود نه خیر ﴿أَلْقِهَا﴾[3] بینداز ببین چه چیزی در میآید؟ انداخت و دید که به صورت یک مار بزرگ در آمده آنگاه وجود مبارک موسای کلیم هراسید و این ترس هم یک امر معقولی است یک امر عادی است بر خلاف انسانیت نیست برای اینکه انسان عاقل از مار باید فاصله بگیرد پس نه جوابی که حضرت فرمود: ﴿هِیَ عَصَایَ﴾ بر خلاف عادت و عُرف بود نه این هراس, بعد از اینکه معلوم شد مسئله, مسئله نبوّت است و اشیاء حقیقتی در درون خودشان داشته باشند نسبت به ذات اقدس الهی این طور نیست که مثلاً بگوییم سنگ ذاتاً سنگ است چه خدا بخواهد چه نخواهد این طور نیست خدا خواست که او سنگ باشد و سنگ شد و اگر خواست به صورت دیگر در بیاید به صورت دیگر در میآید آنوقتی که خدا اراده کرده است که این سنگ باشد واقعاً سنگ است آنوقتی که اراده کرد به صورتی دیگر در بیاید واقعاً به صورتی دیگر است بعدها اگر از موسای کلیم سؤال میشد ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی﴾[4] میفرماید هر چه تو بخواهی حُکم آنچه تو اندیشی نه اینکه این عصاست تو اگر خواستی این مار باشد این مار میشود واقعاً, اگر خواستی ﴿سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾[5] برگردانی دوباره به حالت عصا و چوب در بیاوری عصا میشود واقعاً, چون ارادهٴ شما سازندهٴ واقع است این طور نیست که جهانی باشد شما در جهان مدیرعامل باشی جهان را شما میآفرینی شما میسازی, شما متحوّل میکنی اگر کار به دست ذات اقدس الهی است اگر یک موحّد بعد از اینکه ارتباط توحیدیاش با ذات اقدس الهی تام شد عرض میکند هر چه شما بخواهی نه اینکه این شیء ذاتاً عصاست و شما ارادهتان تابع اشیاء باشد این طور نیست ما ارادهمان تابع اشیاست اگر خواستیم با چوبی برخورد کنیم باید ارادهمان را تطبیق بدهیم که داریم با چوب برخورد میکنیم, اگر خواستیم با یک آب برخورد کنیم باید تابع آن مراد باشیم و ارادهمان را طرزی تطبیق بدهیم که با آب سازگار باشد اما اگر ذات اقدس الهی خواست دریا را به صورت یک جادّهٴ خشک در بیاورد این کار را میکند ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾[6] که ﴿طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾[7] یک جادهٴ خشک میشود این طور نیست که خدای سبحان ـ معاذ الله ـ ارادهاش تابع اشیاء باشد چون اشیاء را خود او آفرید هر طوری که آفریده حقیقت است و هر طوری هم که برگرداند حقیقت است یک موحّد عرض میکند که هر چه تو بخواهی نه اینکه این عصاست بعد از اینکه به مقام نبوّت رسید از آن به بعد حرفها طرز دیگر شد اما برای اولینبار وقتی خدای سبحان از انسانی سؤال بکند این عصا چیست؟ خب عرض میکند چوب است دیگر بعد وقتی که به صورت یک مار در آمد هراس پیدا میکند و هراس پیدا کردن او هم یک امر عقلی و عرفی و صحیح است بعد از اینکه معلوم شد کار به دست دیگری است آنگاه مرتب چه در برخورد با فرعون, چه در صحنهٴ مناظرهٴ با ساحران مرتب دست میزد این مارها را میگرفت و میشد عصا تا اراده میکرد بشود عصا, عصا میشد برای اینکه ارادهٴ او دیگر تابع ارادهٴ خدای سبحان شد برای اولینبار ممکن است که تازگی داشته باشد انسان سؤال بکند ولی بعد وقتی که مَلکه شد دیگر جا برای سؤال نیست.
پی نوشت :
1.سورهٴ طه,
آیهٴ 17.
2. سورهٴ طه,
آیهٴ 18.
3. سورهٴ طه,
آیهٴ 19.
4.
سورهٴ طه,
آیهٴ 17.
5. سورهٴ طه,
آیهٴ 21.
6. سورهٴ طه,
آیهٴ 63.
7. سورهٴ طه,
آیهٴ 77.
شاگردان مخصوص امام صادق(سلام الله علیه) یکی زراره است دیگری محمدبنمسلم و یا حمرانبنأعین و سایر بزرگان که حضرت دربارهٴ آنها «بشّرنی مخبطین» تعبیر می کردند
عدهای در محضر امام صادق نشسته بودند که نام مبارک زراره مطرح شد حضرت عیبجویی کرد انتقاد کرد از زراره, خب اینها فهمیدند که زراره مورد عنایت حضرت نیست وقتی متفرّق شدند به اطلاع زراره رسید زراره آمد به عرض حضرت عرض کرد که ما که شاگرد خاصّ شما هستیم هنوز هم که در خدمت شماییم اگر عیبی, نقصی, نقدی باشد خب به ما حضوراً میفرمودید در غیابْ آبروی ما رفت! حضرت فرمودند : من این کار را کردم تو را حفظ بکنم اینها ساواکیها و اطلاعاتیها و مأموران منصور دوانقی بودند میخواهند ببیند تو نزد ما وجیه و موجّه و مقرّبی با نه؟ ما آسیبی رساندیم که تو را حفظ بکنیم مگر نشنیدی خضر آن کشتی را سوراخ کرد تا محفوظ بماند من همان کار را کردم.
پی نوشت :
درس تفسیر آیت الله جوادی آملی ذیل آیه 60 سوره کهف