بدانیم ما هر اندازه به این نیازمندان برسیم ذات اقدس الهی چندین برابر عطا میکند، و این کار شدنی است که انسان حبیب او باشد و باور کند که خدا صدقات را از او میگیرد و خدا صدقات را از او میپذیرد و مانند آن. این راه را به ما نشان داده اند و این راه، راه دلپذیری است و راه دلپذیر راهی نیست که انسان برگردد، پشیمان بشود یا ازسرعتش بکاهد.
این کلمه مسکین و کلمه رسول را در فهرست نهجالبلاغه ملاحظه کنید حضرت فرمودند: «المسکین رسول الله» یعنی این نیازمندی که امروز به شما مراجع کرده این را خدا فرستاده، این رسول الله آن رسول الله مصطلح نیست، اگر کسی واقعاً نیازمند است و به شما مراجعه کرد، بدان کسی او را فرستاده و اگر مشکل او را حل کردی بدان که دست تو قبل از اینکه به دست این نیازمند برسد به دست بیدستی الله رسیده است و برای همین وجود مبارک امام سجاد(ع) اگر چیزی به مستمند میداد دستش را گاهی میبوئید، گاهی میبوسید، گاهی بالای سر میگذاشت و گاهی به صورت میکشید و میفرمود: این دستِ من به دست بیدستی الله رسیده است.پی نوشت :
درس اخلاق حضرت علامه جوادی آملی ،اسفند ماه 94
هیچ چیزی در عالَم نیست مگر اینکه به مشیئت الهی وابسته باشد مثل انبیا که این نگاه توحیدی را داشتند
در نظام تکوین وجود مبارک خضر وقتی به موسای کلیم گفت تو نمیتوانی صبر کنی عرض کرد ﴿سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾[1] این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ را وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) گفت, وجود مبارک ابراهیم به اسماعیل(سلام الله علیهما) گفت ﴿إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ عرض کرد ﴿یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾[2] این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ دأب همه موحّدان است اگر این انشاءالله, در قرآن فراوان است چون در سیرهٴ انبیا آنکه زیر تیغ میخواهد برود میگوید انشاءالله, آنکه میخواهد سوار کشتی بشود میگوید انشاءالله این موحّدانه زندگی کردن کلمهٴ توحیدی را هم به همراه دارد پس این سخن, سخن همهٴ موحّدان است و ادبیات محاورهای ما هم انشاءالله است لذا اگر یک وقت کسی برایش مانعی پیش آمد نتوانست به آن گفتهاش عمل کند نمیگوییم دروغ گفت نمیگوییم خُلف وعده کرد, نمیگوییم دروغ درآمد یعنی نه کذب خبری است نه کذب مُخبری, نه خبر او دروغ آمد نه او آدم دروغگوست و خلف وعده هم در کار نیست
این توحید به عنوان یک گلاب در برگِ گل هست که اگر این یک قطره آب را از این برگ برداریم این میشود تُفاله گل اگر معطّر است و اگر زینت است به خاطر همان یک قطره آب است اگر این گلاب را از این برگ گرفتند باید در سطل زباله بریزند دیگر, اگر این یک قطرهٴ توحید در زندگی نبود این زندگی میشود تفاله, ما باید موحّدانه زندگی کنیم
پی نوشت :
1.سورهٴ صافات, آیهٴ 102.
2. سورهٴ صافات, آیهٴ 102.
دو نصیحت اخلاقی :
یک : از جاهل استفتا نکنید چون
استفتا از جاهل روا نیست برای اینکه او رجم به غیب دارد یک چیزی می گوید میخواهد درست باشد یا غلط وقتی آگاهی ندارد شما چطوری میخواهید از او فتوا بخواهید؟
فتوا هم اختصاصی به مسئله فقهی ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» می فرماید ﴿أَفْتُونِی فِی أَمْرِی﴾[1] یا در سورهٴ «نمل» مَلکهٴ سبا به مشاورانش گفت ﴿أَفْتُونِی فِی أَمْرِی﴾ هر کس مشورتی میگیرد از صاحبنظر مطلبی را میخواهد فتوای اوست فتوای طبیب مشخص است, فتوای فیزیکدان مشخص است, فتوای ریاضیدان مشخص است, فتوای سیاستمداران مشخص است آنجا آن مَلکهٴ سبا گفت ﴿أَفْتُونِی فِی أَمْرِی﴾ دربارهٴ سایر مسائل هم سخن از فتوا و اینها است که ذات سوال پرسیدن و استفتا از جاهل مذموم است.
دوم : با جاهل مجادله هم نکنید
چون جدال نه برای جاهل هست نه با جاهل میشود مجادله کرد
و جاهل هم حقّ مجادله ندارد چون او هیچ بینه ای از سمت خداوند متعال ندارد و علاوه بر این مجادله با او سودمند هم نیست هی او میگوید تو هم باید بگوی تا آخر این که به جایی نمیرسد لذا نه جدال برای جاهل هست, نه جدال با جاهل درست است.
پی نوشت :
1. سورهٴ نمل, آیهٴ 32.
مرگ بر دو قسم است :
یکی مرگ طبیعی است که طبیب میفهمد و اجازهٴ دفن میدهد دیگری مرگ قرآنی است که آن دیگرمربوط به اجازهٴ دفن نیست .
مرگ طبّی این است که این بدن سرد بشود خون به اعضا نرسد قلب از کار بیفتد طبیب هم اجازهٴ دفن میدهد یعنی رابطهٴ روح با بدن قطع شد ولو این شخص رباخوار باشد, مفسد باشد, محارب باشد هنگام مرگ دست و پایی نزده سکته کرده با ایست قلبی مُرد دیگران خیال میکنند این فشار جان دادن ندارد این به راحتی مُرد در حالی که مرگ طبیعی و طبّی معیار فشار مرگ و دردِ حال احتضار نیست اما مرگِ قرآنی انتقال از دنیا به برزخ است این شخص اگرچه به این شخص اجازهٴ دفن داده شد و رفته زیر خاک اما از دنیا به برزخ نرفته وقتی از دنیا وارد برزخ میشود که امور دنیایی از او گرفته بشود, وقتی امور دنیایی از او گرفته میشود که این وابستگیها را یکی پس از دیگری جدا کند انسان اگر در حیات خودش وابسته نبود به راحتی وارد برزخ میشود اما اگر وابسته بود تعلّق به مال داشت ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[1] درحال احتضار متعلّقات را از او میگیرند تعلّق میماند و فریادها شروع میشود چطور آدمِ معتاد را وقتی که می گیرند دادش بلند می شود ؟ تا این تعلّق قطع نشود این شخص وارد برزخ نمیشود این هنوز نمرده این گرفتار آن جان کَندن است در حقیقت, این مرگِ قرآنی است. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد این جمله را بارها میفرمود که اگر شهیدی در میدان معرکه در خونش دست و پا میزند عدهای خیال میکنند این فشار جان دادن دارد اگر ما میتوانستیم از او سؤال بکنیم که حالت چگونه است؟ این در جواب به ما میگوید من مثل آن تشنهٴ گرمازدهای هستم که وارد استخر شدم دارم در استخر کوثری شنا میکنم این دست و پا زدن من آن است او دارد لذّت میبرد انسان خیال میکند این فشار جان دادن است این فشار جان دادن برای کسی است که مواد را از او گرفتند متعلَّق را از او گرفتند و این تعلّق مانده و تا این تعلّق رفع نشود این دادش بلند است این معنی مرگِ قرآنی است
پی نوشت :
1. سوره فجر آیه 20