در زبان فارسی لغت های غنی و قوی عربی را که نداریم مثلا چیزی که نزد ما برجسته است میگوییم بزرگ؛ اما در عربی مخصوصاً قرآن کریم برای مقامی بزرگی و کِبَر ترسیم میکنند آن میشود کبیر. برای مقامی عظمت ترسیم میکنند آن میشود عظیم. آنکه استخواندار است ریشه دارد و پایدار است از آن جهت به او میگویند عظیم، چون عظم دارد، استخوان دارد، پایه دارد، ریشه دارد. این در فرهنگ ما در فارسی نیست، اینها را قرآن احیا کرده است، نه اینکه عرب این قدرت را داشته باشد. ما یک کتاب علمی ادبی مدوّن عربی نداریم. در حجاز کتابی نبود که قواعد نحو و صرف و معانی و بیان را در ودش داشته باشد این علوم را قرآن آورده است. این علوم را نهج البلاغه را آورده است.
قرآن کریم ادبیات آورد؛ چه اینکه معارف عقلی هم آورد. فرهنگ آورد، چه اینکه علوم عقلی آورد. خود قرآن کریم اینها را آورد. بنابراین عظمت، فرق عظیم، فرق کبیر و مانند آن در آیات قرآنی آمده؛ البته این واژهها این ظرفیت را داشت که آن معارف را قرآن کریم در ظرف این بگذارد؛ لذا از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) روایت شده است که اینکه خدا فرمود: ﴿عَرَبِیٍّ مُبینٍ﴾؛[1] چرا عربی مبین است؟ فرمودند :«یُبِینُ الْأَلْسُنَ، وَ لَاتُبِینُهُ الْأَلْسُن»؛[2] این عربی میتواند تمام زبانها را ترجمه بکند؛ اما زبانها نمیتوانند این را ترجمه بکنند. واقعاً ترجمه فارسی قرآن بسیار سخت است، چون این حروف را ما که نداریم، مثلا ما برای میانه نه حرف داریم نه فعل داریم. ما اگر یک نفر باشد میگوییم تو، دو و بیشتر باشد میگوییم شما؛ اما عرب که این طور نمیکند؛ برای یک نفر لفظ دارد، برای دو نفر لفظ دارد، برای سه نفر لفظ دارد. اصلاً ما تثنیه نداریم در فارسی. یک نفر را داریم تو، دو به بعد را میگوییم شما. ما اگر بخواهیم بگوییم دو نفر، چه کار میکنیم؟ ناچاریم بگوییم یک کلمه دو را با نفر اضافه بکنیم بگوییم شما دو نفر؛ اما او میگوید «أنتما، هما». ما کسی که غایب است بخواهیم بگوییم مرد، میگوییم آن مرد! اگر خواستیم زن باشد میگوییم آن زن! این میگوید «هو»، «هی». با یک لفظ مشخص میکند که آن چه کسی هست؟ مرد است یا زن است. «أنتِ» و «أنتَ» فرق میگذارد. ما اصلاً تثنیه نداریم، مذکر و مؤنث نداریم. در بسیاری از موارد ما چیزی که نزدیک است میگوییم «ذا»؛ اینجا، چیزی که نزدیک نیست را میگوییم آنجا. حالا برای وسط ما حرفی نداریم؛ اما در عربی نزدیک باشد میگوید «ذا»؛ میانه باشد میگوید «ذاک»؛ دور باشد میشود «ذلک». لذا بسیاری از آیات انسان میماند که چگونه ترجمه بکند ناچار است که سه، چهار کلمه را کنار هم جمع بکند تا یک کلمه قرآنی را بفهماند این است که واقعاً ترجمه سخت است؛ لذا امام باقر(سلام الله علیه) فرمود عربی «یُبِینُ الْأَلْسُنَ، وَ لَاتُبِینُهُ الْأَلْسُن»، هیچ زبانی نمیتواند آن لطایف و معارف عربی را به برکت قرآن کریم معین کند که امیدواریم همه به این فیض قرآنی برسند.
پی نوشت :
[1]. سوره شعراء، آیه195.
[2]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص632.
قرآن کریم در مواجه با اهل کتاب می فرمایید : ﴿وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾،[1] یعنی مقدماتی را ترتیب بدهید که دو عنصر را داشته باشد: یکی اینکه حق باشد؛ دیگر اینکه مقبول آنها باشد. اگر حق باشد ولو آنها قبول نداشته باشند، این میشود حکمت، برهان است ولو حالا اهل کتاب قبول ندارند. اما اگر صبغه مقبولیت داشته باشد، چون آنها قبول دارند میتواند قیاس تشکیل بدهیم، میشود جدال أحسن. اینکه فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾،[2] جدال أحسن آن است که مقدمات این دلیل هم حق باشد هم مقبول آنها. از آن جهت که مقبول آنهاست مورد استدلال هست؛ لذا جدال باطل اصلاً نیست. وقتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند که آیا وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) جدال کرد یا نه؟ فرمود البته جدال کرد، برای اینکه خدا که فرمود: ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾، یقیناً پیغمبر به این امر امتثال کرده است. آنگاه به آیات پایانی سوره مبارکه «یس» استدلال میفرماید؛ میفرماید ـ این در احتجاج مرحوم طبرسی هست[3] ـ این دلیلی که ذات اقدس الهی در پایان سوره مبارکه «یس» ذکر کرده است: ﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ﴾،[4] این جدال است. این روایت را مرحوم طبرسی در احتجاج نقل میکند؛ یعنی از امام(سلام الله علیه) سؤال میکنند که آیا خود اسلام، قرآن، پیغمبر جدال کرد با آنها؟ فرمود یقیناً جدال کرد، چون خدا امر کرد فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾. ممکن نیست که خدا دستور بدهد و پیغمبرش عمل نکند یا خودش عمل نکند. جدال أحسن این است که مقدمات دلیل همهاش حق باشد، یک؛ مورد قبول طرف باشد، دو. اگر حق باشد مورد قبول نباشد، میشود برهان، همان حکمت. اگر مقبول باشد، ولی حق نباشد، میشود جدال باطل، میشود مراء باطل که مراء باطل حرام است. اگر حق باشد و مقبول باشد و صبغه مقبولیت آن محور کلام قرار بگیرد میشود جدال أحسن، آن وقت حضرت به آیات پایانی سوره مبارکه «یس» استدلال میکند میفرماید این جدال است، چرا؟ برای اینکه از مقدمه از آن جهت که مقبولِ طرف هست استدلال میکند.
پی نوشت :
[1]. سوره عنکبوت، آیه 46.
[2]. سوره نحل، آیه125.
[3]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص21.
[4]. سوره یس، آیه81.
آن مبدل شد درین جو چند بار ٭٭٭ عکس ماه و عکس اختر بر قرار
اگر کسی یک شب مهتابی در کنار جوی روانی که عکس ماه در این جوی افتاده، این یک ساعت بنشیند خیال میکند این عکس همان عکس است، چون اینکه سنگ و شیب تُند و خروشی در این رودخانه نیست، یک شیب نرمی دارد، عکس ماه هم افتاده این هم یک ساعت برای رفع خستگی آمده کنارش نشسته خیال کرده که این عکس همان عکس یک ساعت قبل است! دهها بار این عکس عوض شده است و ما خیال میکنیم این همان عکس است. دهها بار یا هشت بار یا کمتر و بیشتر تمام ذرّات بدن عوض شد، انسان خیال میکند که این همان است. این است که میگویند مال حرام اثر دارد، مال حلال اثر دارد.
مرحوم سید علی شارح صحیفه سجادیه
را غریق رحمت کند! او یک سید بزرگواری است این روایت را ایشان نقل میکند که از وجود مبارک پیغمبر(صلی
الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند شما که معراج رفتید با ذات اقدس الهی
گفتگو کردید کلامی که شما شنیدید چه صدایی بود؟ شبیه صدای چه کسی بود؟ گفت
ذات اقدس الهی فرمود چون علی محبوب ماست من این صوتی که ایجاد میکنم صوت،
صوت شبیه صوت علی است. حضرت رسول فرمود مثل اینکه علی بن ابیطالب با من
داشت حرف میزد.[1] این است! این همان اتحاد نور اینها را میرساند آنها حسابشان جداست البته. این را مرحوم سید علی در مقدمه شرح صحیفه سجادیه دارد که حضرت فرمود من خیال میکردم علی بن ابیطالب دارد با من حرف میزند.
پی نوشت :
1.مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج2، ص402.