در بحث اوصاف متّقیان که این اوصاف از قرآن کریم استفاده میشود این هست که قرآن باعث هدایت آنهاست، در این بحث مسائلی را خدای سبحان مطرح کرد که برخی از آنها مربوط به تقوای اعتقادی است؛ بعضی از آنها ناظر به تقوای عبادی و بعضی ناظر به تقوای مالی است پس اوصاف متقیان تقوی در سه محور هست یکی تقوای اعتقادی دیگری تقوای عبادی و تقوای مالی .
در تقوای اعتقادی، خدای متعال اوّل ایمانِ به غیب را مطرح فرمود، و تفصیلاً بیان فرمود که نه تنها ایمان به مبدأ و توحید لازم است، بلکه ایمان به جمیع وحی و جمیع رسالتهای الهی لازم است و یقین به قیامت هم لازم است. پس اگر کسی ایمان به نبوّت عامّه و خاصّه نداشت از قرآن بهره نمیبرد؛ چه اینکه اگر کسی به توحید معتقد نبود از قرآن طرفی نمیبندد.
آن نمازی میتواند جلوی فحشا و منکر را بگیرد که ایستاده باشد؛ مثل آن انسانی که میتواند در برابر دشمن بایستد در حالتی که ایستاده باشد.
اگر برای نماز یک سلسله آثاری در قرآن کریم ذکر شده است که نماز آن آثار را دارد و هر گونه پلیدی را دفع میکند، باید مقاوم باشد، خود قائم باشد و قیام داشته باشد تا بتواند هر گونه پلیدی را دفع کند.
هیچ گناهی نیست که نماز با آن در نبرد نباشد و آن را دفع نکند، چون ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ ، این مطلق است و «جنس» مراد است؛ نه فحشا و منکرِ خاص. این طور نیست که کاربرد نماز این باشد که جلوی بعضی از گناهان را بگیرد، گناهی نیست که نماز با آن مبارزه نکند و آن را دفع نکند. پس این قدرت را نماز دارد که بالقولالمطلق انسان را طاهر کند.
ارتباط خدای متعال با پیامبرانش به دو قسم تقسیم می شود : گاهی وحی علمی تقسیم میشود و گاهی به وحی عملی؛
1. وحی علمی همان مطالب علمی, علم غیب, احکام و شریعت است که برای انبیا یا امور غیبیه را برای همه از انبیا و معصومین بازگو میکند که اینها امور علمی است.
2. بعضی از وحیها مربوط به امور عملی است؛ یعنی ذات اقدس الهی در قلب یک انسان مؤمن یا ولیّای یا پیغمبری(علیه السلام) آن تصمیم و آن عزم و اراده را القا میکند که اینچنین تصمیم بگیر, اینچنین کار بکن و جمع اینها را نیز محتمل است. پس وحی یا علمی است یا عملی؛ یا وحی علم است یا وحی فعل; وحی علم مثل اینکه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی میفرستد که در جریان طوفان قصّه از این قبیل بود, جریان زکریا این بود, جریان ابراهیم این بود, جریان اسحاق و یعقوب این بود، اینها وحیهای علمی است، علومی را که خدای «علیِّ حکیم» به پیامبرش افاضه میکند که ﴿عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً﴾[1] و مانند آن.
وحی عملی آن است که ذات اقدس الهی در قلب ولیّای از اولیای الهی ،حالا یا نبیّ است یا امام است یا ولیّای از اولیای الهی است، این معنا را القا میکند که این کار را بکن! نظیر آنچه به قلب مادر موسی وحی فرستاد ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی﴾ که ﴿أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ﴾؛[2] ما این تصمیم را در قلب او القا کردیم؛ این وحی, وحی فعل است که زیرمجموعه آیه دیگر است که فرمود: ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ﴾،[3] درباره بسیاری از انبیا میفرماید ما نحوه تصمیم را در قلب اینها القا کردیم و آنچه در جریان امّ موسی(سلام الله علیهما) مطرح شد، نموداری از آن اصل کلّیِ ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ﴾ است, پس گاهی ذات اقدس الهی یک مطلب علمی را در عقل نظر, یعنی بخش مربوط به علم القا میکند و گاهی یک مطلب عملی را به نام تصمیم و عزم در قلب ولیّای القا میکند
پی نوشت :
یکی از معانی حق در ادبیات دینی آن هست که آن شی در راستای مشخص ویک امر جهت دار باشد نه بیخودی و لغو مثلا خدای متعال در قرآن کریم می فرماید زمین و آسمان و هرچه میان آن هست به حق هست خب این حق چیست؟
راستای مشخص و دقیق خلقت عالم یک مسئله جهت دار هست و آن این است که تمام این عالم با تمام بزرگی هایش یک آیه و نشانه ایست بر قدرت لایزال عالم آفرین
بنابراین وقتی قرآن کریم می گوید خلقت آسمان و زمین حق هست یعنی نشانه ایست بر وجود و قدرت خداوند متعال پس او را عبادت و ستایش کنید بخاطر همین است که می گویند چشم عالم بین هیچ وقت دست از تسبیح خدای متعال بر نمی دارد.