خداوند متعال در آیه هشت از سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» می فرماید : کسانی که کار بدی نسبت به مسلمانها نکردند مسلمانان هم نسبت به آنها مهربان باشند خداوند می فرمایند : ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ کفّاری که کاری با شما ندارند مزاحم شما نیستند نه در براندازی تلاش و کوشش کردند نه در تبعید شما نه با کسانی که مزاحم شما بودند همکاری کردند ستمی به شما نکردند بدی هم نسبت به شما روا نداشتند اخلاق انسانی و اسلامی را با آنها رعایت کنید خداوند میفرماید خدا نهی نکرده که نسبت به اینها مهربان باشید، خوشرفتار باشید بلکه امر میکند که نسبت به اینها عدل را رعایت کنید برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ این همان زندگی مسالمتآمیزی است که جمهوری اسلامی در روابط بینالمللیاش با کفار خارجی از این منطقه دارد و نهی هم نسبت به این عدل و داد نشده است
در قانون اساسی ما هم همین مفاد آیه هشت سورهٴ «ممتحنه» آمده است حتی خدای متعال به ذیالقرنین فرمود اگراین مردم ظالماند خب باید تنبیه بشوند، اگر مؤمناند و عمل صالح دارند از پاداش برخوردارند حالا اگر کسی مؤمن نبود کافر بود ولی ستم هم نکرده این هم ممکن است مشمول مِهر و رأفت الهی باشد.
خداوند متعال بر ما واجب کرده است که از علل و عوامل طبیعی کمک بگیریم فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾[1], ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ یعنی خدا بر شما واجب کرده است و از شما خواسته است که زمین را آباد کنید اگر کسی بگوید به من چه, شرایط برایش آماده باشد و از روی تنبلی به دنبال کار کردن نرود یا کشاورزی و کارهای دیگر صنعتی انجام ندهد کارش اشکال دارد.
﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ یعنی «طلب منکم عِمارة الأرض» خدای متعال بر همهٴ ما واجب کرده است که در زمینی که زندگی میکنیم آن را آباد کنیم که این می شود واجب کفایی در بخشی دیگری از امور هم میشود واجب عینی اگر خدای سبحان " ما را از زمین مبعوث کرد و از ما خواست که زمین را آباد کنیم باید در همهٴ امور خودکفا باشیم نباید دست ما مسلمانان جلوی کفار دراز باشد لذا خداوند از از ما جدّاً خواست که زمین را آباد کنیم آباد کردنِ زمین به کشاورزی اوست, به دامداری اوست, به صنعت اوست به طور کلی به زحمت کشیدن و نان حلال در آوردن است نه مفت خوری
وقتی صریحاً خدای متعال فرمود شما جانشین من هستید بر روی زمین و بر شما واجب کردم که زمینتان را آباد کنید نه کسی میتواند بگوید خدایا به تو چه, نه کسی میتواند بگوید به من چه ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾[2] بعد هم فرمود همان طوری که روی دوش اسب سوار شدن سخت است شما هم باید روی دوش زمین سوار بشوید روزیتان را در بیاورید ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَکُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾ مِنْکَب یعنی دوش, روی کوه سوار بشوید, روی تپّه سوار بشوید, روی برجستگی سوار بشوید معدن را شناسایی کنید, معدن را استخراج کنید آنکه در دلِ کوه است برای شماست نه این که دست های شما جلوی کفار دراز باشد.
پی نوشت :
1 و 2 سورهٴ هود, آیهٴ 61.
سوال : قرآن کریم می فرماید : ما برای هر منطقه ای پیامبری فرستادیم پس چرا اکثر پیامبران در خاورمیانه هستند نه در ایران یا اروپا؟
در هر سرزمینی که فکر و اندیشه ای وجود داشته باشد وحی و نبوّت هم در آنجا حضور فعّال دارند چه شرقِ دور, چه غرب دور منتها قسمت مهمّ انبیایی که تاریخشان در قرآن کریم آمده انبیای خاورمیانه بودند برای اینکه قرآن چیزی را نقل میکند که بتواند برایش سند ارائه کند و به مردم خودش که در خاورمیانه زندگی میکنند میفرماید فلان منطقه پیامبری بود مردمش ایمان آوردند آثار خوبش هم نصیبشان شده فلان منطقه ایمان نیاوردند آثار تلخ دامنگیرشان شده ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ﴾[1] برای خاورمیانه است وگرنه باختردور و خاوردور که با ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ﴾ هماهنگ در نمیآید چه کسی میتواند بگوید ماورای قسمت شمالی اقیانوس آرام اینچنین بود یا قسمت شمالی اقیانوس اطلس این طور بود شما بروید تحقیق بکنید این احالهٴ به غیب است لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود ما قسمتی از قصص انبیا را بازگو کردیم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[2] بعضی از انبیا هستند که ما داستانشان را در قرآن برای شما نگفتیم البته در روایات اهل بیت برای ما بیان فرمودند اما در قرآن نیست برای اینکه راه برای اثباتش نیست اما در جریان اینکه هیچ کشوری, هیچ منطقهای, هیچ سرزمینی نیست که در او انسانِ متفکّر زندگی کند و وحی الهی نرفته باشد وجود ندارد برای اینکه برای هر امّتی ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[3] و منذر داریم, هاد داریم ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیراً﴾[4] در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» می فرماید که ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[5] نکته اینجاست که حجت خدا گاهی به وسیلهٴ خود پیغمبر هست, گاهی به وسیلهٴ امامهایی است که جانشین پیغمبرند, گاهی به وسیلهٴ علمایی هستند که از طرف ائمه میآیند و مانند آن این ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾[6], ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ که خَزنهٴ جهنم به جهنّمیها میگویند وقتی جهنّمیها میخواهند وارد جهنم بشوند جهنّمیها آن مالک دوزخ میگوید ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ معنایش این نیست که مگر برای شما پیغمبر نیامده, معنایش این است که مگر پیام انبیا به شما نرسیده حالا گاهی خود پیامبر است گاهی امامان هستند, گاهی علما هستند, گاهی همین سفیران هدایت و طرح هجرتاند مگر حالا حتماً باید مراجع بروند در روستاها؟ در آنها میگویند مگر کسی نیامده از طرف مراجع حرفهای الهی را به شما بگوید؟ ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ نه معنایش این است که شما مگر پیغمبر نداشتید تا آنها بگویند ما پیغمبر نداشتیم ولی علما آمدند گفتند اینکه نیست وقتی عالِمان دین میگویند حرف انبیا را به مردم میرسانند ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ یعنی مگر حجّت شرعی برای شما پیش نیامده. ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾
پی نوشت :
این مغول که تاتار هستند و اصلشان به همان یاجوج و ماجوج می رسد زمانی که به بخشهای وسیع خاورمیانه دست پیدا کردند بر اساس غارتگری که داشتند همه چیز را از بین بردند حتی به خلفای بنیالعباس هم رحم نکردند و تمامشان را ارباً اربا کردند.
در چنین دورانی عالم بزرگوار مرحوم خواجه طوسی(رضوان الله علیه) پا به دوران می گذارد ایشان چه جلال و عظمتی داشت که توانست این باغ وحش مغولی را به صورت بوستان در آورد ایشان این قوم وحشی را آدم کرد و با این طرز تفکّر رصدخانهای در مراغه درست کرده .
اینکه ایشان توانست سلطان عصر را به علوم اسلامی علاقه مند کند خود داستانی دارد مثلا در جریان تاسیس رصد خانه " ایشان هر چه از علم نجوم صحبت می کرد سلطان نمی فهمید او نمیفهمید که خورشید و ماه خسوف و کسوف دارند یعنی چه؟
آیا خسوفی دارند کسوفی دارند چطوری ماه را ظل میگیرد چطوری آفتاب را ظل میگیرد چطوری زمین را ظل میگیرد اینها را نمیفهمید آن حکیم و ریاضیدان معروف به سلطان عصر گفت این حرکت زمین این طور است حرکت ماه این طور است حرکت شمس این طور است اگر زمین بین ماه و شمس قرار بگیرد چه می شود و .... هر چه خواجه گفت سلطان نمی فهمید .
در آخر خواجه به شاگردانش گفت : ما که نمیتوانیم نجوم را به این سلطان بفهمانیم سلطان را هم در موقع کسوف نمی توانیم بیدار کنیم تا ببیند در آسمان چه غوغای است لذا شما موقع خسوف در آخر شب وقتی ماه گرفت به این تاس بکوبید تا از کوبیدن و سر و صدای این تاس او بیدار میشود وقتی بیدار شد میگوید چه خبر است؟ درآن موقع به او میگوییم که اینکه ما چند ماه قبل گفتیم فلان شب در فلان ساعت ماه را ظل میگیرد این است. وقتی که سلطان بیدار شد و آسمان را دید یواش یواش به علوم اسلامی علاقمند شد و این علوم دفن نشد.﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾