سوال : سوره منافقون چرا در مدینه نازل شد؟
جواب :سورهای «منافقون» در مدینه نازل شد، رازش این بود که در مکه یا نفاقی نبود یا بسیار اندک بود. نفاق این است که قدرتی باشد و انسان برای بهرهبرداری از آن قدرت، به آن قدرت نزدیک بشود و خود را به صاحبان آن مکتب منسوب بداند و واقع نباشد. در مکه یک چنین چیزی کم بود، مگر آنها که پیشبینی میکردند یا خبر داشتند؛ لذا خود را به اسلام منسوب نمیکردند. در مدینه وقتی وجود مبارک حضرت نزول کردند حکومتی تشکیل دادند قدرتی پیدا کردند، همانها که در مکه با دین مخالف بودند، همفکرانشان در مدینه یا در مدینه بودند یا به مدینه آمدند، خود را به اسلام نزدیک میکردند، در حالی که معتقد نبودند. منافع خودشان را در قُرب به اسلام میدانستند از نظر لسان و زبان. این سوره مبارکه اوضاع اینها را خوب تشریح کرد. از درون اینها خبر داد، از قیافههای ظاهری اینها خبر داد، از کیفیت حرف زدن اینها خبر داد، از نیتهای باطل اینها هم خبر داد.
وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمودند شما زمینی بودید ما شما را آسمانی کردیم
مرحوم مفید درکتاب امالی نقل میکند که در یکی از غزوات، سفرها، هنگام ظهر دیدند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتّب آسمان را نگاه میکند. عرض کردند یا رسول الله چه خبر است؟ فرمود: «کُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْیَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس»؛[1] ما عربها قبلاً شتربان بودیم منتظر بودیم که شتر چه موقع میآید؟ چه موقع شیر میخورد؟ چه موقع شیر میدهد؟ چه موقع علف میخورد؟ چه موقع میخوابد؟ چه موقع بیدار میشود؟ «کُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْیَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس»؛ الآن ما شمسبان هستیم نه شتربان. الآن به جایی رسیدیم که هنگام ظهر آسمان را نگاه میکنیم که چه وقت آفتاب از دایره نصف النهار میگذرد وقت نماز ظهر میرسد که با مولایمان گفتگو کنیم ما از زمین به آسمان رفتیم.
این انقلاب اسلامی به برکت خونهای پاک شهدا و رهبری امام(رضوان الله علیه) ما را از زمین به آسمان برده است.
پی نوشت :
1. الأمالی(للمفید)، النص، ص136.
در جریان عبید الله بن حرّ جحفی ، حضرت با او چه کرد؟
حضرت وقتی که نزدیک کربلا رسیدند بین راه دیدند خیمهای سر پا هست، فرمودند این چه کسی هست؟
عرض کردند این خیمه برای عبید الله بن حُر جحفی است.
حضرت به وسیله بعضی از همراهانشان قاصد فرستادند که با من به کربلا بیا
عبید الله بن حر جحفی گفت من بیطرف هستم دیدم در کوفه بمانم باید با حسین بن علی(سلام الله علیه) بجنگم و اگر با آنها بجنگم دنیای من در خطر است، با حسین بن علی بجنگم دین من در خطر است! من از کوفه بیرون آمدم که اعلام بی طرفی بکنم و اینجا چادر زدم..
حضرت برای اینکه او را هدایت بکند، خودشان حرکت کردند این طور نبود که حالا بچهها را به همراه ببرند؛ ولی میدانید پدر وقتی جایی میرود این بچههای کوچک هم یک چند قدم همراه او میروند.
عبید الله بن حر جحفی گفت که من دیدم حسین بن علی(سلام الله علیه) به طرف خیمه من میآید؛ اما با یک وضع عاطفه برانگیزی این بچهها دور او حلقه زدند و با هم میآیند.
. حضرت به من پیشنهاد داد که بیا این کار را بکن. من همان حرف را زدم که من بیطرف هستم ولی شمشیر دارم میدهم، اسب دارم میدهم نیزه دارم میدهم این سلاحها را تقدیم میکنم؛ ولی خودم نمیآیم. حضرت فرمود: ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، من خلیفه خدا هستم، من کسی که در بحبوحه حفظ دین حاضر نیست دین را یاری کند من از او اسب و استر میخواهم چه کنم؟ یعنی چه؟ یعنی من خلیفه او هستم، هر که بود قبول میکرد، میگفت چهار تا شمشیر و سپر و اینها که ما وسیله فراهم نکردیم اینها خوب است! اما این آیه را خواند این است که جریان حسین بن علی میماند، کسی این طور حرف میزند؟ حرف خدایی را میزند؟ ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، بعد به حضرت عرض کرد یابن رسول الله این محاسن شما خیلی مشکی است رنگ طبیعی است؟ یا خضاب کردید؟ فرمود: «عجّل الشیب»؛من زود پیر شدم و این رنگی که میبینید خضاب است.
خدای متعال نسبت به برخورد های ناصحیحی که گاهی به ما میشود میفرماید اگر توانستید عفو کنید، یا از صفحه خاطرات خود ورق بزنید و پاکش کنید که اصلاً به یادتان نیاید و ببخشید، چرا که خداوند غفور و رحیم است.
در مسئله غفران و رحمت، کاری که از خدا بر میآید، از دیگران اصلاً برنمیآید.
اگر کسی نسبت به ما بد کرده، ما هیچ کاری با او نداریم، ؛ نسبت به او احسان هم ممکن است بکنیم، اما هر وقت ما به این خاطر متذکر میشود، رنج میبریم که نسبت به ما بد کرده اند،
اما خدای متعال مشکل ما را حلّ می کند. اگر کسی کفر ورزید، سالیان متمادی مشرک بود، در برابر بت خضوع کرد یا ـ معاذالله ـ معاصی فراوانی داشت، الان که توبه کرد، خدا هم میگذرد، وقتی که توبه کرده باشد؛ وقتی که میخواهد وارد بهشت بشود، اصلاً یادش نیست که بد کرده است ؛ اگر یادش باشد که اوّلین عذاب اوست. اصلاً حُرّ(سلام الله علیه) اصلاً یادش نیست که جلوی حسین بن علی را گرفته است و گرنه عذابی بدتر از این نیست. هیچ یاد حُرّ(سلام الله علیه) نیست که چه کاری کرده است، این کار فقط از خدا بر میآید؛ او «مقلّب القلوب» است. اگر برای حُر این خاطره باشد، این برای او هر لحظهای باشد، عذاب الیم است. تنها کسی که میتواند کلّ صحنه قلب را شستشو بکند خداست؛ از ما بر نمیآید، مگر حرّ(سلام الله علیه) یادش است در قیامت که با حسین بن علی چه کرد؟ هیچ یادش نیست. این خودش هم نظیر حبیب بن مظهَّر اسدی یا مظاهر اسدی میداند؛ همین! اصلاً یادش نیست که بد کرد؛ این از خدا بر میآید. فرمود که این کار را «مقلّب القلوب» میکند، شما تا میتوانید عفو کنید، صَفح کنید و غفران کنید! او غفور رحیم است «بالقول المطلق». این غفور و رحیم «بالقول المطلق»، همان است.