مرحوم سید علی شارح صحیفه سجادیه
را غریق رحمت کند! او یک سید بزرگواری است این روایت را ایشان نقل میکند که از وجود مبارک پیغمبر(صلی
الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند شما که معراج رفتید با ذات اقدس الهی
گفتگو کردید کلامی که شما شنیدید چه صدایی بود؟ شبیه صدای چه کسی بود؟ گفت
ذات اقدس الهی فرمود چون علی محبوب ماست من این صوتی که ایجاد میکنم صوت،
صوت شبیه صوت علی است. حضرت رسول فرمود مثل اینکه علی بن ابیطالب با من
داشت حرف میزد.[1] این است! این همان اتحاد نور اینها را میرساند آنها حسابشان جداست البته. این را مرحوم سید علی در مقدمه شرح صحیفه سجادیه دارد که حضرت فرمود من خیال میکردم علی بن ابیطالب دارد با من حرف میزند.
پی نوشت :
1.مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج2، ص402.
این مال من است ؟
آن مال شماست؟؟
اینها دنیاست!
اینجا همه اش بازیچه است!!. اگر کسی به دنیا نگاهِ ابزاری بکند، میشود مؤمن، محترمانه زندگی میکند آبرویش هم محفوظ است دنیایش هم محفوظ است آخرتش هم محفوظ است؛ اما اگر دنیا را به عنوان هدف قرار بدهد نه وسیله، از هر راهی که شد میخواهد به پول برسد، این کور میشود. علی علیه السلام در کتاب نهج البلاغه فرمود که «مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْه»؛ این دنیا او را کور میکند
قرآن کریم می فر مایید : اگر خدا پیامبر نمیفرستاد، عقل احتجاج میکرد، به خدا میگفت ما نه از گذشتهمان باخبر بودیم نه از آینده بعد از مرگ به کجا میرویم! نه از اسرار عالم باخبر هستیم که چه چیزی بد است چه چیزی خوب است؛ چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است! چه چیزی پاک است چه چیزی نجس است! کلّ جهان را تو آفریدی، سابقه ما دست توست، لاحقه ما دست توست، اگر پیامبر نمیفرستادیم این بشر علیه خدا استدلال میکرد: ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾،[1] بعد از رسل، دیگر حجتی نیست ولی اگر نمیفرستادیم قبل از رسل، بشر میتوانست علیه خدا ـ معاذالله ـ احتجاج کند. این آیه حرمت عقل، حجیت عقل، برهان عقل را امضا میکند، ضرورت وحی و نبوت را اثبات میکند، و اینکه هیچ ممکن نیست جامعه بشری بدون وحی باشد. آیات دیگر قرآن یک سلسله اصولیهستند که برابر همین فرمود هیچ زمان و هیچ زمینی؛ هیچ عصر و هیچ مصری نبود که ما پیغمبر نفرستیم. این را در چند قسمت از قرآن کریم فرمود؛ چه در سوره مبارکه «نحل» به این صورت ذکر کرد که هیچ سرزمینی نبود، هیچ امتی نبود مگر اینکه برای او پیغمبر فرستادیم، آیه 36 سوره مبارکه «نحل» این است: ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ﴾ این موجبه کلّیه است. ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾.
پی نوشت :
1 . سوره نساء، آیه165.
خدا مرحوم علامه امینی را غریق رحمت کند! ایشان این جریان را در الغدیر نقل میکند؛[1]
که در علم وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که کسی از
راه دور میآمد به دستنشاندههای سَقَفَی مراجعه میکرد و جوابی نمیشنید،
درباره معاد استخوانی از همان قبرستان گرفت آورد در محکمه همان خلیفه سوم،
گفت این استخوان سر همین مشرکین است که مُردند، کافر بود و مُردهاند؛ ما
که دست به این استخوان و به سر و جمجمه اینها میزنیم میبینیم که این گرم
نیست این آتش داخلش نیست! پس کجاست آتش قبر؟ آتش قیامت و اینها؟ آنها دیدند
که پاسخی برای گفتند ندارند بعد فرستادند خدمت حضرت امیر. بعضیها ادب را
رعایت میکردند وجود مبارک علی بن ابیطالب «کَالْکَعْبَة» است «تُؤْتَی وَ لَا تَأْتِی»؛[2]
اگر کسی کاری دارد باید حضور کعبه برود نه اینکه علی بن ابیطالب را احضار
بکند. بعضی این ادب را نداشتند، حضرت امیر را احضار میکردند. حضرت را
احضار کردند. این مرد گفت که این جمجمه سر بعضی از مشرکین است که من از
قبرستان درآوردم، شما میگویید در قبر شعله است و آتش است و سوخت و سوز است
این سر سرد است! الآن که مثلاً برای روشن کردن یک آتش سیگاری یا چیزی به
هر حال فندکی میزنند قبلاً کبریتی بود، آن روزگار اوّل سخن از کبریت و
فندک و اینها که نبود، از مَرخ و عفار استفاده میکردند. مَرخ و عفار این
درختهایی بودند در بیابانهای حجاز، الآن هم هستند، اینها در بیابانها
وقتی میخواستند آتش روشن کنند، این شاخه درخت را قطع میکردند این شاخه
درخت مَرخ و عفار را، این شاخههای سبز قطع شده را وقتی به هم میزدند
جرقّه میآمد. حضرت در آنجا این شاخهها شاید حاضر
نبود فرمود: «احضر الزند و المسعار»؛ قبلاً این سنگ چخماق بود، یکی زند
بود، یکی مسعار. این سنگ چخماق وقتی یکی به آن زند میخورد جرقّه تولید
میکرد حضرت به این کافر مستشکل گفت این زند است و این مسعار، دست به اینها
بزنی سرد است آتشی در آن نیست. این یکی را که به آن بزنی، آتش تولید
میشود. خیال نکن از جای دیگر هیزم میآورند، آتش از درون اوست چیزی در
همان قبر به همین میخورد آتش تولید میشود. فرمود شما این سنگ چخماق را که
میبینید آتشی درونش نیست ظاهرش سرد است از جای دیگر هم که آتش نمیآورند،
«احضر الزند و المسعار» مسعار یعنی آن آلتی که سعیر میشود مشتعل میشود
این را مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در الغدیر در مقامات
علمی وجود مبارک حضرت امیر نقل کرد. فرمود آتش این طور است از درون
درمیآید، شما دلتان میخواهد که از بیرون شعلهای باشد دست به آن بزنید.
شما این زند و مسعار را که میبینید ظاهرش سرد است وقتی چیزی به آن بخورد.
پی نوشت :
[1]. الغدیر، ج8، ص214.
[2]. المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص675.