وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) هر جا مینشستند جلسه تفسیر قرآن داشتند این طور نبود که جلسه او به طور عادی بگذرد. در منزل زید ارقم زید سؤال میکند که این آیهای که شما تلاوت فرمودید روزی است که ﴿خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾![1] پنجاه هزار سال، «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ» یا رسول الله! چه روز طولانی است؟ فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، این روز پنجاه هزار سال برای مؤمن، «صَلَاةٍ مَکْتُوبَة»؛[2] به اندازه یک نماز ظهر است. این معطّل چیزی نیست. پس میشود که یک روز برای یک عده پنجاه هزار سال باشد و برای بعضیها پنج دقیقه. فرمود این معطّل چیزی نیست. زود این صحنه قیامت را میگذراند.
چرا مومن باید معطل بشود؟ مومن به حساب همه کارهایش رسیده است. اگر هم کسی همه کارهایش رسیده است، برای چه او را نگه بدارند؟ این روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد که فقرا دویست سال قبل از اغنیاء وارد بهشت میشوند. حسابی ندارد. این مؤمن چرا معطل بشود پنجاه هزار سال؟ چرا پنج ساعت معطل بشود؟ چرا پنج دقیقه معطل بشود؟ به اندازهای که هر چه دارد روشن است و جوابش هم روشن است.
پی نوشت :
[1]. سوره معارج, آیه4.
[2]. بحار الأنوار،ج7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».
﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾،1
دست و زبان و پا گرفتار ما انسانها هستند، اینها مجرم نیستند اینها ابزار کار هستند. مجرم یا محسن واقعی ما هستیم وقتی اینها حرف میزنند، قرآن نمیگوید اینها اقرار میکنند. اگر کسی دروغ گفت یا فحش گفت، زبان فحش نگفت، زبان دروغ نگفت، اگر زبان دروغ بگوید که میشود اقرار. در حالی که ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾، معلوم میشود که او حرف نزد. این انسان است که حرف میزند، چون اگر خود شخص حرف بزند، میگویند اقرار کرده است. درباره دیگران بخواهد حرف بزند، میگویند شهادت داده است. معلوم میشود دست ما نیستیم، پا ما نیستیم، دهن ما نیستیم، اینها بیگانهاند، اینها ابزار کار هستند، انسان است که اینها را به کار میگیرد. فرقی بین قلم و دست نیست، حالا دست به بدن متّصل است و قلم منفصل. ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾، و کذا و کذا و کذا. معلوم میشود که اینها جُرم نکردند. آن دست رومیزی یا زیرمیز بگیر این دست گناه نکرده، این شخص گناه کرده، مثل قلم است مثل ابزار دیگر است و اگر این دست مُجرم بود که میفرمود اقرار کرده است. وقتی خود انسان با آن درونش حرف میزند، میگوید: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾2 خود انسان! اما دست و پا حرف میزنند معلوم میشود ابزار کار هستند. این دست بیچاره از ما به ستوه آمده است، این زبان بیچاره از ما به ستوه آمده است همه اینها علیه ما هم شکایت میکنند به خدا و هم در روز قیامت شهادت میدهند همه از دست ما به ستوه آمدهاند ما همه اینها را گرفتار کردیم. فرمود اینها علیه شما شهادت میدهند.
پی نوشت:
سوره نور آیه24
سوره ملک آیه 11
آینه یک شی خارق العاده هست مسائل را همانطوری که هست نشان میدهد نه کم و نه زیاد
در روایتی حضرت علی علیه السلام به جناب کمیل فرمود: یا کمیل المومن مرآة المومن.
تفسیر این سخن شریف به دو نحو ممکن است:
یک - روایت این را میگوید که مومنان باید برای هم مثل آینه باشند چطور آینه خوب و بد را نشان میدهد اگر یک مومنی کار خوبی کرد تشکر و اگر کار بدی کرد امر به معروف کنیم .
دو- مومن یکی از اوصاف و صفات خداوند باشد که معنای حدیث چنین میشود که مومن واقعی کسی است که وقتی او را میبینیم در واقع آینه ای است که میشود خداوند متعال را داخل آن نگریست چطور خداوند کریم است مهربان است بخشنده هست مومن هم در زندگی شخصی اش اینگونه باشد.
بدین نحو که صفت «مؤمن (ایمنى بخش) » ، اسم فاعل از «آمَنَ، یُؤمِن»، از ریشه «أَمن» باشد که دو معناى اصلى نزدیک به هم دارد: یکى «امانت» که ضدّ خیانت است و معنایش آرامش قلب است و معناى دیگر آن ، «تصدیق» و «پذیرفتن» است.
جمله «أمِنَ منه» از لحاظ وزن و معنا ، مانند جمله «سَلِمَ منه» و به معناى «از او در امان مانَد » است. معنا و کاربرد اصلى این واژه ، آرامش قلب است و در واقع، اَمن در مقابل بیم و اضطراب است .
ابن اثیر مى گوید: مؤمن، در نام هاى خداى متعال ، به معناى کسى است که به وعده اى که به بندگانش داده ، عمل مى کند. در این صورت ، مؤمن از ایمان به معناى تصدیق و پذیرفتن ، مشتق شده است یا معناى مؤمن در مورد خدا این است که خدا در روز قیامت ، به بندگانش از عذاب خود ایمنى مى بخشد . در این صورت ، مؤمن از امان و ایمنى گرفته شده است و اَمن ، در مقابل ترس و اضطراب است.
مومن برگرفته هاى ریشه «أمن» ، چهار بار در قرآن کریم به خدا نسبت داده شده است و صفت «مؤمن» ، یک بار به معناى ، «ایمنى بخش» در این سخن خداى متعال : «اوست خدایى که جز او خدایى نیست؛ فرمان رواى بسیار پاک، و آشتى جو و ایمنى بخش» ، به کار رفته است.
پی نوشت :
1-کتاب بحار الانوار جلد 74 صفحه 414
2-برای اطلاعات بیشتر به کتاب دانشنامه عقاید اسلامی صفحه 51 تا 53 رجوع کنید
معجزه در لغت به معنای عجزه و ناتوانی است
یکی از شرایط هر پیامبری داشتن معجزه هست که عموما نوع این معجزه به تناسب زمان آن پیامبر تعیین میشده
اما براستی چرا مردم برای پذیرش سخنان منطقی پیامبرانشان از آن ها انجام کار های خارق العاده را طلب میکردند ؟
به این سوال اینگونه میتوان پاسخ داد که قدرت تعقل بشر به مرور زمان تکامل پیدا کردنسان هزاران سال پیش را با انسان فعلی مقایسه کرد مثلا در زمان ما وقتی کسی حرفش روی حساب و کتاب باشد عقلا پذیرفته میشود اما در جوامع انسانی قبل و فعلی مسائلی مثل غرور خودپسندی .طایفه گرایی .شهوت دنیا طلبی و .... روی پذیرش سخنان پیامبر تاثیر می گذاشته وقتی که مردم می دیدند اگر قرار باشد سخنان پیامبرشان را قبول کنند باید قید خیلی از لذت ها را بزنند طبیعتا ایمان آوردن و ترک این امور برایشان سخت بود لذا از روی لجاجت طلب معجزه میکردند که در موارد زیادی از سرگذشت پیامبران وجود دارد که پیامبر معجزه آورده ولی باز مردم ایمان نیاوردند
علاوه بر لجاجت و لذت گرایی دلیل دیگری هم وجود دارد و آن اینست که در ادیان ابراهیمی عنوان مشترکی وجود دارد به اسم ایمان به غیب که یعنی پذیرش مباحثی که با چشم سر دیده نمیشوند در مورد ایمان به این دسته به علت انس مردم با طبیعیات و محسوسات مردم برای پیدا کردن اعتقاد راسخ طلب کاری را می کردند که هم بتوانند ببینند و ایمانشان به گفته پیامبرشان محکم تر شود
به طور کلی میتوان گفت معجزه پیامبران برای مومنین باعث تقویت ایمان و محکم تر شدن اعتقاداتشان می شد و برای کافران و شکاکین دلیلی بر صحت گفته های پیامبر شمرده میشد لذا برای هر دو دسته فوایدی داشت.